چند روز پیش یه خورده سرفه و سر درد داشتم
احتمال داشت کرونا باشه. احتمال داشت بمیرم. و به مرگفکر کردم
آدم به مرگ که فکر می کنه، همه چی بی ارزش میشه.
آدم به مرگکه فکر می کنه ، قدر زندگی رو بیشتر می دونه. قدر آدمها و قدر فرصتها.
و من به همه اش فکر کردم و اینکه با وجدان آسوده می میرم یا با کلی داستان ناتمام؟
خوبی آدم معمولی بودن اینه که هیشکی ضربه سنگینی نمی خوره.
قراردادی به فنا نمی ره. پروژه ای شکست نمی خوره. بدهی خاصی نداری و انگار آب از آب تکان نخورده.
حدودا زمان خوبی است برای مردن
البته یه برنامه هایی هم در صورت نمردن دارم ولی خوب اونقدر تاثیرگذار نیست.
حالا مسئله مهم اینه که بعدش چی؟
اگه دنیایی نباشه و وقتی مردیم، دیگه مردیم چی میشه؟
اگه واقعا آخرش اینه، همون بهتر زودتر بمیریم و راحت بشیم ازین رنج بی حساب
نه چندان
چی بگم.
خوندن کتاب "آنسوی مرگ" رو پیشنهاد میکنم
و کاش شخصیت شما رو میشناختم و کسی رو هم معرفی میکردم در این باب که نان من است او، آب من است او، ...
ممنون بابت پیشنهادت. شخصیت منو نمی شناسی؟
زندگی همینه دیگه...همون بهتر مثه آدمهای معمولی بریم.اونوقت که نه خودمون و نه خونوادمون درعذاب چیزی جز مرگمون نمیمونن.با حساب پاک رفتن خوبه بنظرم...سبک میشه انسان.بعضیا که وقت رفتنشون میشه خدا خودش همه کاراشونو به روال درمیاره تا کسی متضرر نشه .
بله. انشالله حق با شما باشه