یک مرد بلاتکلیف

در اینجا یک مرد خاکستری از زندگی روزمره و افکارش می گه. اگه تو وبلاگتون نظر دادم ممنون میشم اینجا جواب بدید یا یه نظر بدید تا برگردم به وبلاگتون. والا یادم می ره کجا نظر دادم

یک مرد بلاتکلیف

در اینجا یک مرد خاکستری از زندگی روزمره و افکارش می گه. اگه تو وبلاگتون نظر دادم ممنون میشم اینجا جواب بدید یا یه نظر بدید تا برگردم به وبلاگتون. والا یادم می ره کجا نظر دادم

کارهای خودم

امروز دخترم برام چند تا استوری گذاشته بود. ازم انتقاد کرده بود. می گفت تو کار کارهای خودتی و بینای رفتارهای من.

گفته بود برای عبور از این حالهای بد کمکم کن و ....



می گفت فقط غر می زنی و اعتماد به نفس آدم رو می گیری و ... .


حرفهاش حق بود و باید خودمو اصلاح کنم

زن سرد

خانمم  لمسی نیست و دوست نداره بغل بشه.

دیشب سفت بغلش کردم. می گه ولم کن




می گم بابا همه دنبال اینجور بغل هستند. قدر نمی دونه

زن با احساس بدرد نخور

زن من از نظر خودش خیلی با احساس و حساسه

ولی از نظر من لوندی و دلبری  بلد نیست.


یه دختر بچه است که فقط بلده از شوهرش که فکر می کنه پدرشه، توقع داشته باشه 

خاطرخواه هایم

این روزها میشه گفت چند تا خاطر خواه دارم.‌البته شایدم جو گیرم و فکر می کنم خاطر خواه دارم.( یکی قمی. یکی نقطه عطف. یکی همکار مرکز تماس.  شاید باز هم باشند (

جالب ترینش این خانم همکار است که داره سعی می کنه ریز ریز صمیمی بشه. 

ولی  از عواقبش می ترسم. 

فعلا هم نمی خوام با کسی وارد رابطه جدی بشم. شاید یه لاس خوشگه بزنم، ولی دوستی نه.


زلزله و تنها ها

دو سه شب پیش تهران زلزله امد.  شدید نبود. ولی ترسیدیم

ملت ریختند تو خیابون

من پیش خانواده بودم. پاشدم پسرم رو صدا کنم که زلزله تموم شد. ولی دلم بحال زنها و دخترهای تنها سوخت. کسی رو نداشتند بهشون آرامش بده

بغلشون کنه و بگه نترسید

یه همکار سابق  داشتم که تنها زندگی می کنه بهش  پیام دادم. ‌کاملا معلوم بود  استرس داره و نیاز به همدلی داشت. کاش می شد می بینم بغلش می کردم تا آروم شه