یک مرد بلاتکلیف

در اینجا یک مرد خاکستری از زندگی روزمره و افکارش می گه. اگه تو وبلاگتون نظر دادم ممنون میشم اینجا جواب بدید یا یه نظر بدید تا برگردم به وبلاگتون. والا یادم می ره کجا نظر دادم

یک مرد بلاتکلیف

در اینجا یک مرد خاکستری از زندگی روزمره و افکارش می گه. اگه تو وبلاگتون نظر دادم ممنون میشم اینجا جواب بدید یا یه نظر بدید تا برگردم به وبلاگتون. والا یادم می ره کجا نظر دادم

بازگشت خوبی

گاهی خوبی به ادم بر می گرده.


مثلا خواهر من چندسال پیش خونه اش رو به یه نفر اجاره داد که در زمان تمدید قرارداد را بد نوشتند و بعدا که شکایت کرد، قاضی هم بد خوند و اول و آخر بیش از ۶۰ میلیون از پول اجاره را مستاجر نداد و رفت و دیگه تلفن هم جواب نداد

این گذشت تا اینکه چند وقت پیش یکی از فامیلهای باجناق من فوت کرد
من رفتم تو مراسم شرکت کردم
چون باجناق م تو مراسم‌های برادرم شرکت کرده بود، مادرم هم به احترامش آمد و شرکت کرد.
اتفاقا آخر مراسم هم رسید. یعنی دیر خبردار شد

مادرم که می خواست بیاد، خواهرم هم می گه منم می ام
و دوتایی آمدند و شرکت کردند
چون دیر رسیدند،  اکثر مهمان ها از مسجد خارج شده بودند و در حال صحبت و خداحافظی بودند

لذا یهو خواهرم گفت ااا. فلانی که مستاجر من بود و پولم رو خورد
رفتیم سراغ فلانی و دیدیم داماد فامیل باجناقم  است
با کمی پیگیری، ۶۰ میلیون رو مجبور شد بده.



چند وقت پیش یکی از دوستان همین گروه خواست به من یه خیری برسونه. یه کتابی رو معرفی کرد
منم بهش گفتم بیا بریم تو فلان گروه اینو معرفی کن.
خلاصه که موجب یه جنبش و حرکتی شد اصلا.

و گروه کتابخوانی راه انداخت .

گاهی وقتها یه حرکت خوب کوچک سرمنشا یه خیر بزرگ می شه