گاهی خدا با آدم حرف می زنه.
یا حداقل کاری می کنه که آدم فکر می کنه، داره باهاش حرف می زنه.
گاهی نشونه ها رو به آدم نشون می ده. و آدم باید توجه کنه.
و من نشونه ها رو می بینم
تمام کسانی که در محیطهای دینی رشد می کنند به مسئله جیب و اختیار برمی خورند.
به مسئله علم خدا بر می خورند
به مسئله دعا و تاثیرش و اینکه چقدر و کجاها موثر است ، برمی خورند.
منم ذهنم درگیر همه اینها است.
و دوست دارم سطح تصمیم گیری و عمل خدا رو بدونم.
از نظر من با توجه به اندازه دنیا، ما و مورچه ها فرقی نداریم. یعنی مورچه ها هم ممکنه در زندگی و دعواهاشون خدا رو صدا کنند و خدا قطعا ان را هم می شنود
دعا ها و نفرینهای ان ها را هممی شنود و اگر بخواهد عملی می کند. لذا باید با حیوانات مهربان بود.
ولی آیا اینکه یک میخ در اتوبان افتاده باشد و به چوخ موتور من برود یا له چرا ماشین شما یا به چرخ موتور اون یکی، اتفاقی است یا با حساب و کتاب است؟
واقعا دوست دارم بدونم دنیا چقدر حساب و کتاب داره و چقدرش اتفاقی است.
حتی الان آشنایی های ما از طریق این وبلاگ هم حساب و کتاب داره یا تصادفی است؟