بعضی وقتها با خانمها که در مورد شوهرشون صحبت می کنم، می بینم چقدر شبیه شوهرشون هستم و یا شوهرشون شبیه منه
یا گاهی خانمها که در مورد شوهرانشون مطلب می نویسند همینطور
همچنین گاهی که خانمم در موردم صحبت می کنه ، می بینم چقدر منو شبیه مردای بد بیرون می بینه
و گاهی بعضی ها اونقدر ازم تعریف می کنند که من می مونم بالاخره خوبم یا بدم
شاید خوبم در جای بدی. یا بدم در جای خوبی
مثلا یه خانمی که دوست اجتماعی قدیمی است، می گفت من همیشه دوست داشتم زن تو بودم
شایدم از دور قشنگم و از نزدیک زشت
من یه خورده زن ستیزم
نگاه خوبی به زنها ندارم و در بعضی توانایی هاشون شک دارم
یکی از دلایل مهمش و شاید اولین و آخرین دلیلم زنی باشه که دارم
چون با یکی شون خاطره دارم، لذا به نظرم می تونند خیلی رو مخی و بی خاصیت باشند
و فکر می کنم زنهای خوب تو کتابها هستند
تو ذهن نویسنده ها
شاید باشند ولی در هرصورت من از نزدیک ندیدم و فقط خوندم و شنیدم
البته مادر خودمم زن خوبی می دونم ولی خوب اونها استثنا بودند
من معمولا با موتور در تردد هستم و وقتی این موتورسوارهایی رو می بینم که یه داف خوشگل ووخوش هیکل رو موتور دارند و دارند باهاش می روند اینور و اونور، بهشون حسودیم میشه
و می گم حتما به به
بعد خودمم خوب گاهی خانمم رو سوار موتور می کنم و می رم دور می زنیم و یا کاری داریم
خوب خانم منم از بیرون یه داف اسمی است
خوشگل و خوش هیکل و خوش پوش و آرایش کرده و موها اکستنشن و لبها تزریق و .... .
بعد هرکی ببینه فکرمی کنه که من عجب دافی سوار کردم و عجب اوضاعم خوب است و خوشبحالم و ازین حرفها
لذا نمی شه حسرت ظاهر زندگی بقیه رو خورد
ولی ناخودآگاه می خوریم. کاریش نمی شه کرد