یک مرد بلاتکلیف

در اینجا یک مرد خاکستری از زندگی روزمره و افکارش می گه. اگه تو وبلاگتون نظر دادم ممنون میشم اینجا جواب بدید یا یه نظر بدید تا برگردم به وبلاگتون. والا یادم می ره کجا نظر دادم

یک مرد بلاتکلیف

در اینجا یک مرد خاکستری از زندگی روزمره و افکارش می گه. اگه تو وبلاگتون نظر دادم ممنون میشم اینجا جواب بدید یا یه نظر بدید تا برگردم به وبلاگتون. والا یادم می ره کجا نظر دادم

من در اینه

بعضی وقتها با خانم‌ها که در مورد شوهرشون صحبت می کنم، می بینم چقدر شبیه شوهرشون هستم و یا شوهرشون شبیه منه


یا گاهی خانم‌ها که در مورد شوهرانشون مطلب می نویسند همینطور


همچنین گاهی که خانمم در موردم صحبت می کنه ، می بینم چقدر منو  شبیه مردای بد بیرون می بینه


و گاهی بعضی ها اونقدر ازم تعریف می کنند که من می  مونم بالاخره خوبم یا بدم


شاید خوبم در جای بدی. یا بدم در جای خوبی


مثلا یه خانمی که دوست اجتماعی قدیمی است، می گفت من همیشه دوست داشتم زن تو بودم


شایدم از دور قشنگم و از نزدیک زشت 

نظرات 6 + ارسال نظر
رضوان پنج‌شنبه 18 آبان 1402 ساعت 11:53 http://nachagh.blogsky.com

س لام.نوشته راجع به جلال اشتباه اینجا پیست شده ببخشید.

عیبی نداره. حالا چه نظری می خواستی بدی؟

رضوان پنج‌شنبه 18 آبان 1402 ساعت 09:55 http://nachagh.blogsky.com

این پست برام حالب بود.وقتی زن ها از شوهرشان بدگویی می کنند می بینم...

زنی که به مردی بگوید :... مرد را هوایی می کند و خدا را شکر که شما آنقدر شعور و فهم داشته ای که قلقلک نشده ای.به نظرم باید خویشتن داری می کرد مبادا برای همسر شما تهدیدی به وجود آید.من از مردانی که بگویند :«خوش به حال شوهرت ،تو همسرش هستی »، دوری می کنم چون به زندگی خانوادگی من تیر پرتاب کرده اند ،به هر حال هر آدمی یه خوبی ها و یه بدی هایی داره گل بی خار خداست.
اما شما خوب اساراتی داشتید که هر انسان ممکنه در نظر همسرش غیوبی داشته باشد که به نظر دیگران نداشته باشد چون همسر از نزدیک برخورد داشته ،و اگر همسر ها کمی از هم فاصله بگیرند می بینند طرف را دوست دارند «دوری و دوستی ».
گاهی لازمه یه سفر برویم و زیاد در دسترس همسر نباشیم تا دلش را نزنه.و سوغاتی هم بیاوریم تا سلیقه مون را به معرض قضاوت قرار دهیم.
کاش همسرم یه نوشته داشت تا بتوانم با ها بخوانم که شکایتش از من چیست.میگه اگر کسی تعریفت را کرد غره نشو بگو :«من از دور دل می برم وکتاب سه تار نوشته‌ی جلال آل احمد، مجموعه‌ای از چند داستان است که در آن‌ها به جهل، خرافات، عقاید افراطی و اشتباه شایع میان مردم پرداخته شده است. جلال آل احمد نویسنده، مترجم و روشنفکر ایرانی، بیشتر به لحاظ نظریات و داستان‌هایش در دهه‌ی 40 شمسی یکی از پرآوازه‌ترین روشنفکران به حساب می‌آید از نزدیک زَهره »

جلال رو که می شناسن.
ممنون بابت بقیه نظرت

نسیم پنج‌شنبه 11 آبان 1402 ساعت 23:32

اون دوست اجتماعی چه دلبری خرکی کرده
از قول من بهش بگو بشین سرجات
دنبال این کس کلکا نباش

قطعا می گه شما؟

امید دوشنبه 8 آبان 1402 ساعت 11:21

زمان دانشجویی با یکی از هم شهری هام هم دانشگاهی بودم و دست بر قضا خوابگاهمون متفاوت بود ولی تو کلاس درس و محوطه دانشگاه همیشه کنار هم بودیم جوری که بقیه بهمون میگفتند اگه شبیه هم بودید فکر می کردیم داداشید
ترم سوم با کلی برنامه ریزی و رفت اومد به امور دانشجویی با هم هم اتاق شدیم
اقا چشمتون روز بد نبینه چه زجری کشیدم از اخلاق گند این بابا
خلاصه از ترمهای بعد دوباره جدا شدیم حتی موقع ازدواج دختر خالشو معرفی کرد به من ولی من ندیده و نشناخته گفتم نه حتما اونم اخلاقش مثل خودته
خلاصه رفاقت و همکار بودن و دوست اجتماعی بودن کلی تفاوت داره با زیر یک سقف زندگی کردن
البته هنوز با این بنده خدا رفیقم و بعضی وقتا با هم میریم بیرون

ممنون از توضیحات ت.

بارانا دوشنبه 8 آبان 1402 ساعت 02:15

هر زنی بهت بگه کاش من زنت بودم دروغ میگه
هیچ زنی از شوهر خاله زنک خوشش نمیاد دوست عزیز

خوب اونها خبری ازین وبلاگ ندارند. من جلوش عمو مرد هستم. نه خاله زنک

زهرا یکشنبه 7 آبان 1402 ساعت 22:58

.میبینی با یکی دوستی همه چی خوب ولی ی نفر حتی نمیتونه باهات دوست معمولی باشه .برا بعضیا خوبیم برا بعضیا نه! بازی روزگار هم اکثرا مارو میندازه ب همونایی ک براشون خوب نیستیم .

ممنونم. دقیقا همینه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد