یک مرد بلاتکلیف

در اینجا یک مرد خاکستری از زندگی روزمره و افکارش می گه. اگه تو وبلاگتون نظر دادم ممنون میشم اینجا جواب بدید یا یه نظر بدید تا برگردم به وبلاگتون. والا یادم می ره کجا نظر دادم

یک مرد بلاتکلیف

در اینجا یک مرد خاکستری از زندگی روزمره و افکارش می گه. اگه تو وبلاگتون نظر دادم ممنون میشم اینجا جواب بدید یا یه نظر بدید تا برگردم به وبلاگتون. والا یادم می ره کجا نظر دادم

دخترهای دانشگاه

فکر کنم گفتم که این ترم واحد برداشتم و امیدوارم ارشد رو تموم کنم. 

بعد گروه های واتس داریم. یه سری دختر هم هستند. 


اول با یکیشون یه خورده سر و سر گرفته بودم. ارومیه بود. خوش بدن.‌مطلقه. س ک سی 

الان یکی دیگه شون  خودش رو متمایل نشون می ده.‌ولی من زیاد رو نمی دم. تو آب نمک نگه داشتم ببینم چی میشه


خانمم  که بلاتکلیف اونور هست.‌واقعا تکلیفش با خودش مشخص نیست

خواب پدرم

چند شب پیش خواب پدرم رو دیدم. 

دقیقا دو سه شب قبلش گفتم نمی دونم چرا من خواب بابام رو نمی بینم.


بعد بابام رو دیدم. تو خونه خیلی بزرگ بودیم که من تاحالا خوابش رو ندیده بودم. مهمون داشتیم.  پسرهای خواهرش بودند که عادت داشت بهشون عیدی بده. موقع عیدی دادن دو بار یواشکی تو جیب من پول گذاشت.



عیدی هاش حالت دسته ای از پول و تراول شلخته و  قاطی بود. یکی شو یواشکی ریختم زمین بشمارم، دیدم خیلی است. ‌بیش از تصورم. شاید صد میلیون


حالم رو که خیلی خوب کرد این خواب. منتظر تعبیرش هستم.