چند شب پیش خواب پدرم رو دیدم.
دقیقا دو سه شب قبلش گفتم نمی دونم چرا من خواب بابام رو نمی بینم.
بعد بابام رو دیدم. تو خونه خیلی بزرگ بودیم که من تاحالا خوابش رو ندیده بودم. مهمون داشتیم. پسرهای خواهرش بودند که عادت داشت بهشون عیدی بده. موقع عیدی دادن دو بار یواشکی تو جیب من پول گذاشت.
عیدی هاش حالت دسته ای از پول و تراول شلخته و قاطی بود. یکی شو یواشکی ریختم زمین بشمارم، دیدم خیلی است. بیش از تصورم. شاید صد میلیون
حالم رو که خیلی خوب کرد این خواب. منتظر تعبیرش هستم.