دو سه شب پیش تهران زلزله امد. شدید نبود. ولی ترسیدیم
ملت ریختند تو خیابون
من پیش خانواده بودم. پاشدم پسرم رو صدا کنم که زلزله تموم شد. ولی دلم بحال زنها و دخترهای تنها سوخت. کسی رو نداشتند بهشون آرامش بده
بغلشون کنه و بگه نترسید
یه همکار سابق داشتم که تنها زندگی می کنه بهش پیام دادم. کاملا معلوم بود استرس داره و نیاز به همدلی داشت. کاش می شد می بینم بغلش می کردم تا آروم شه