سالها قبل یه دهکده ثروتمندی وجود داشت که مربوط به خانی بود به نام محمدخان
محمد خان این دهکده را از پدرش به ارث برده بود. پدرش در آبادانی ده کوشیده بود. ولی در هر صورت خان بود و خان هم زورگو است و مستبد
در زمان محمد مردم چندین بار شوریدند و یا حداقل تلاشهایی کردند چشمه ده متعلق به همه بشود یا اینکه در تصمیمگیری های ده دخالت کنند که خیلی موفق نبودند.
تا اینکه تعداد روشن فکرها و آخوند ها در ده افزایش یافت و شعارهای متعددی شد و امیدهای زیادی در دل مردم ده ایجاد شد که در نهایت در یک فیلم دسته جمعی، خان از ده فرار کرد و مردم روحانی ده را به قدرت رساندند.
بعد از مدتی که حکومت ده دست روحانی ده و جانشینانش بود، اوضاع بسیار عوض شد.
هیچ یک از شعارهای قبلی که جامعه اول نپوشید، هیچ . بلکه از جهاتی بسیار بدتر شد.
بیکاری و افسردگی در بین جوانان ده گسترش یافت.
زمینهای ده از بین رفت. و فقر و گرانی بر ده مستولی شد.ماموران خان بعضا بیسواد و بعضا با سواد بودند. ولی در هرصورت دزد بودند
از عالمی پرسیدند چرا وضع اینگونه است؟ گفت بخاطر ارث. اگر شما به ثروتمندی برسی که کلی ارث بجا گذاشته باشد، و چندین فرزند داشته باشد برای اینکه ارثش را بخوری چه می کنی؟
وارثان را یا فراری می دهی یا افسرده می کنی و قرص خور و معتاد شان کنی
تا سر حوصله ارث شان را بخوری
و این چه حکایت آشنایی ست...
دقیقا