آیا گذشته واقعا وجود دارد؟
نمی دانم واقعا گذشته وجود دارد یا نه. ولی می دانم آنچه ما از گذشته می دانیم، آن چیزی است که در ذهن ماست. و می توان گفت یکسری خاطره است. که اگر این خاطره ها عوض بشوند ، گذشته هم برای ما عوض می شود . اگر بتوانیم خاطره ها را تغییر بدهیم و یا در ذهن کسی خاطره ایجاد کنیم ، می توانیم اورا از دردها و رنج ها رهایی بدهیم و کاری کنیم گذشته برایش شیرین باشد و بلعکس.
اگر در ذهن کسی خاطره ای ایجاد کنیم که طبق آن مقداری پول به ما بدهکار است، ممکن است بیاید و بدهد. و اگر خاطره ایجاد کنیم که آقای فلانی به او ظلم کرده است، ممکن است در روز قدرت از او انتقام بگیرد.
راستی تاریخ و کتابهای تاریخی خاطره سازی می کنند. ما از یکسری آدمها در تاریخ بدمان می آید. از یکسری خوشمان می آید. در حالیکه آنها را ندیده ایم.
همه اینها خاطره سازی هایی است که در ذهن ما شده. مطلب در این باب زیاد است.ولی قلم و زبان من قاصر است
اینستام رو ار دیروز پاک کردم. قشنگ خمارم.
خمار خمار
هر از گاهی وقتی می بینم زیاد معتاد شدم، پاکش می کنم
وقتی آگاهانه "میپریم" حتی ممکنه تا ارتفاع ۳ متر چیزیمون نشه ولی وقتی بی هوا "می افتیم" ممکنه از ارتفاع ۳۰ سانتی ضربه مغزی بشیم. زخم خوردن از دوست و دشمن هم همینه قضیه ش!
******
همین الان برو بهش بگو چقدر برات ارزش داره و دوسش داری، مهم نیست اگه مدتیه باهم حرف نمیزنید فقط بهش بگو و بذار بدونه قبل اینکه دیگه کاری از دستت بر نیاد
******
من توجه کردم ۹۹٪ از افراد، مقصودشون از رابطه عاشق و معشوق اینه که: تو بذار من هر گهی دلم میخواد بخورم، ولی تو نه کاری بکن، نه صدات در بیاد.
*******
دلم از این دوسدخترا میخواد که فک میکنن آسمون سوراخ شده همین یدونه پسر افتاده پایین و همه دخترا نقشه کشیدن این تاپاله رو ازش بدزدن.
******
ما همیشه دعامون خیره، ینی دعا که می‌کنیم از درگاه الهی اس ام اس میاد: خیر.
*******
درستش این بود که زندگی مثل پُروِ لباس بود، امتحان میکردیم و اونی که بیشتر بهمون میومد انتخاب میکردیم.
*******
یکی از مهمترین نشانه های " هوش عاطفی " بالای شما اینه که آدمها بتونن راحت و بدون واهمه و سانسور ، حرفای دلشون رو بهتون بگن و تو حرف زدن با شما احساس امنیت کنن ..
*******
یه عده فکر میکنن فقط نظر دادن در مورد چاقی آدما آزار‌دهندس. نه، شما بیای در مورد فرم انگشتای یه نفرم، بدون این که خودش خواسته باشه نظر بدی، حرف زیادی زدی.
*****
همون‌جا که برای اثباتِ حرفات، مجبور به آوردنِ سَند و مدرک بودی و به حرفت اکتفا نکرد، باید بفهمی که اون آدم مناسبِ تو نیست. رهاش کن بره =)))
پی نوشت: البته ممکن هم هست خودت اعتمادش رو از بین برده باشی
دچار یه تهدید کاری جدی هستم.
مشکل اینجاست که تیم مدیریت عوض شده است و مدیرعامل جدید و تیمش فکر می کنند اونها با سواد هستند و ماها بیسواد.
لذا تو فکر تعدیل ما هستند. یه سری که تعدیل شد و احتمالا یه سری دیگه هم آخر شهریور تعدیل بشن. و بقیه احتمالا تا آخر اسفند.
و من باید دو سه تا کار رو همزمان جلو ببرم
اول اینکه سریع با شرایط جدید اپدیت شم و نیازها رو درک کنم و متناسب با اونها مطالعه کنم و ایده بدم.
دوم اینکه دنبال کار بگردم و قبل از اون ببینم الان تو بازار دنبال چه نیرویی می گردند و خودم رو اپدیت کنم
سوم برم مصاحبه جاهای مختلف و هواسم باشه که اگه شب عید گفتند، خداحافظ، بعد عید یه جایی تو دستم باشه.
چهارم به فکر درآمدهای جانبی باشم.
باید تمرکزم رو بیشتر کنم و از حاشیه بزنم
زن دوم یه مرد متاهل شدن کار خوبی نیست و می دونم همه تون مخالفش هستید.
ولی بعضی وقتها پیش می اد. مردهای متاهل دلبری رو خوب بلدند و یهو می بینید که افتادید تو یه رابطه عاشقانه و نمی تونید دل بکنید.
اگه یه وقت حوصله داشتم بیشتر راجع به این رابطه می نویسم، ولی خواهشا مسولیت کارتون رو بپذیرید و سوهان روحش نشدید.
یا باهاش باشید یا نباشید. هی رو مخش نرید و هی حرف مفت نزنید.