یک مرد بلاتکلیف

در اینجا یک مرد خاکستری از زندگی روزمره و افکارش می گه. اگه تو وبلاگتون نظر دادم ممنون میشم اینجا جواب بدید یا یه نظر بدید تا برگردم به وبلاگتون. والا یادم می ره کجا نظر دادم

یک مرد بلاتکلیف

در اینجا یک مرد خاکستری از زندگی روزمره و افکارش می گه. اگه تو وبلاگتون نظر دادم ممنون میشم اینجا جواب بدید یا یه نظر بدید تا برگردم به وبلاگتون. والا یادم می ره کجا نظر دادم

مهاجرت

تو فکر مهاجرت هستم 

و بیشتر به کشورهای نزدیک و همسایه فکر می کنم

نظرات 4 + ارسال نظر
. پنج‌شنبه 14 اسفند 1399 ساعت 09:44

در اینکه اقتصاد این مملکت داغونه و هیچ چشم اندازی برای اینده نمیشه متصور شد شکی نیست . ولی واقعا از مهاجرت چی میدونید ؟ اصلا جز سفربه کشورهای زیارتی به چند کشور دیگه رفتید ؟ یا به پیشنهاد یکی از همین کامنت گذارها همین ترکیه جز سفر با تور اون هم چند روز برای گشت و گذار چند بار رفتید ؟ لایه های زیرین مهاجرت رو هم ببینی . تا حالا هیچ سرمایه دار ای که در ایران از وضع مالی خوبی داره دیدید که مطلق خارج از کشور زندگی کنه ؟ ازشون بپرسید چرا این کارو نمیکنن . خلاصه کنم مهاجرت بسیار مقوله پیچیده ای بطور کل یه نسلی باید فنا بشه نسل بعدی راحت زندگی کنه شما همین مهاجرین اولیه شهر به روستای ایران خودمون رو ببین یا خیلی از ثروتمندها نسل اولی خیلی سختی کشیده با توجه به سن شما و فرزندان تون که تقریبا تو سن بلوغ هستن به نظرم کار عاقلانه ای نمیاد . ولی صلاح مملکت خویش خسروان دانند . باعرض شرمندگی یه جیزی بگم مخلص کلام میدونی مشکل شما و خانوادتون (همسر و فرزندان) چی ؟ بود نبود کردن و ناراضی نبودن از چیزی که هستن و چشم هم چشمی بیش از حد

ممنونم و دستت درد نکنه. اگه جور شد و رفتم براتون از اونجا هم می نویسم

میم چهارشنبه 13 اسفند 1399 ساعت 01:39

در جواب این دوستمون به نظرم اتفاقا چون هر ادمی یه نسله باید رفت و اینجا نموند...

نظر شما هم خوبه. نظر من فعلا اینه که باید برم. مگه اینکه شغل و شرایط خوبی بهم پیشنهاد بشه

ر. دوشنبه 11 اسفند 1399 ساعت 23:42

پدربزرگم در جوونی برای تحصیل رفته بودن آمریکا و میخواستن بمونن. مادربزرگم مخالفت میکنن و برمیگردن ایران زندگی میکنن. یه روز مادربزرگم با یه حالت نیمه پشیمونی اینو برام تعریف کرد و گفت نمیدونم شاید اشتباه کردم.
خندیدم به شوخی گفتم نه اگه مونده بودین من الان بجای جانماز پهن کردن، یه گوشه ای تو بار مست بودم

من که به دنیا نیومده بودم پدرم آمریکا بود.
میخواست بمونه تا اینکه یه روز با خودش فکر میکنه هر آدمی یه نسله، اگر بمونم نسل من اینجا خواهند بود و یه دفعه تصمیم میگیره برگرده
گاهی دستش رو بخاطر همین تصمیم بوسیدم

من نمیدونم تصمیمت برای شما و نسلت تصمیم درستی هست یا نه، فقط بنظرم خوبه هرکسی توی تصمیم های انقدر کلان برای زندگیش به این فکر کنه که "هر آدمی یه نسله" و بعد انتخاب کنه

هرجور حساب می کنم باید برم. ولی حالا بعدها برگردم یا نه، یه داستان دیگه است

soly دوشنبه 11 اسفند 1399 ساعت 19:05

خیلی هم عالی.
شرایطشو اگه کامل داری ،نمون.همین ترکیه کناردستمون .باید رفت.

اره باید رفت. ‌تا الان هم اشتباه کردم موندم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد