دیشب دخترم نباید یه کاری رو می کرد. فرضا نباید می رفت تو انباری. بهش گفتم نرو. و اون کار رو نکن. مامانش گفت حرفت رو گوش نمی کنه . قبلش هم سر به چیز بیخود که یادم نیست ازم دلخور شد.
در هرصورت رفت. بعد یه مدت نگران شدم و رفتم ببینم چکار می کنه و اتفاقی براش نیفتاده باشه.
دیدم نرفته. بلکه دم در مونده. طوریکه ما فکر کنیم رفته. از طرفی هم خواسته بود حرف ما را گوش بده.
بهش گفتم بابا جان این بدترین کاره. تو هم پیاز رو خوردی و هم چوب رو.
تو که نرفتی ولی منو هم بی احترام کردی و وقتی منو بی احترام کنی، خودت بی احترام می شی. خوب حداقل می آمدی می گفتی باشه به احترام شما نمی رم. اینجوری احترام جفتمون هم می رفت بالا
همه ما گاهی ازین اشتباهات می کنیم. هم چوب رو می خوریم و هم پیاز رو.
خدا وکیلی فقط فکر و ذهنت مثل خودم فکر دخترتورکردنه و لاغیر
هرکسی دنیا رو از چشم خودش می بینه
پزشکم تهران
مجرد
جالبه بیوگرافی میگیرین از خواننده هاتون
به به. چه دسته گلی.
خوب آدم دوست داره خواننده هاشو بشناسه
تازه بهم رو بدی می گم ای دی تلگرام هم بده
چهل سالتونه بچه کنکوری دارین !
منم در عنفوان سی سالگی
آدم عجولی بودم..
از آشنایی باهاتون خوشحالم. چی خوندی؟
چه کار می کنی؟
و کدوم شهر هستی؟
متاهل یا مجرد؟
سلام
من تازه وبلاگتونو پیدا کردم
دوست دارم با توجه به مطالبی که تو وبلاگتون خوندم ببینم چند سالتونه؟!
سلام. خوب کاری کردی منو پیدا کردی. من در عنفوان چهل سالگی ام. شما چند سالتونه؟
رمز میدین؟
در خصوص این پست شرمنده ام
من همیشه همین طوری ام
آخه مجبوری انجام بدی. ولی چون حرف زوره دلت نمی خواد به طرفت احترام بزاری.
تو منطق من، نشون دادن انجامش منطقی نیست.
دوست دارم بهتر توجیه بشم
باید در مورد یه مثال ملموس صحبت کنیم. الان چطوری بیشتر توضیح بدم؟
حرفت قشنگ بود و نصیحتت منطقی
ممنونم