گاهی آدم یه چیزهای تو تاریخ می خونه که خیلی به نظرش خنده داره. و تعجب می کنه چطور ملت اون زمان باور کردند:
مثلا تو تاریخ داریم که وقتی در جنگ صفین عمار یاسر کشته شد، یاران معاویه به شک افتادند. چون متواتر از پیامبر شنیده بودند که قاتل عمار از افراد شقی تاریخ است.
ولی بعد کشته شدن عمار توسط لشگر معاویه سریع گفتند : عمار را علی کشت. چون او اورا آورد به جنگ.
بعد من می گفتم لشگر معاویه چقدر احمق بود که این استدلال را پذیرفت.
تا اینکه خبر دار شدم که عده ای گفته اند قاتل محسن شکاری و مجیدرضا رهنورد ، علی کریمی و کسانی هستند که از اعتراضات مردم حمایت می کنند.
لازم بذکر است که محسن شکاری و مجیدرضا رهنورد توسط قوه قضائیه ایران محاکمه شده و اعدام شدند.
یه چیز دیگه اینکه بنظرم وقتی واردش میشی و دقیقتر میخونی تقریبا هیچ خنده تاریخی وجود نداره. منم این تجربه رو داشتم و مثلا برام عجیب بوده کسی بتی رو که با دست خودش ساخته بپرسته، یا خیییلی از رفتارهای بنی اسراییل برام عجیب بود. ولی کمکم در موردشون بیشتر که خوندم دیدم مسائل به سادگی و کلیتی که ما ابتدائا ازشون میدونیم نبودن در تاریخ. جزییاتی داشتن که باعث شده حق برای مردم مشتبه بشه. و رسانه و افکار عمومی رو به دست گرفتن یه نقش بزرگ داشته معمولا
مثلا در ارتباط چتی با چند تا سنی و بعد هم مطالعه تخصصی، فهمیدم اونا چه چیزهایی از تاریخ متفاوت از ما بهشون رسونده شده و چه چیزایی اصلا نرسیده بهشون. وگرنه کسی تاریخ تشیع و غدیر و سقیفه و آتش زدن در خانه حضرت زهرا و کربلا و ... بهش برسه که سنی نمیمونه
ماجرا بلاهت آدمها نیست عموما. شاید ما هم اگر جای اونها بودیم تاریخو به همون شکل تکرار میکردیم
این نظر تو خیلی دوست داشتم.
دقیقا همینی است که می گی.
اخبار تاریخی خیلی مهمه و هنوز ما بت هایی رو که خودمون درست کردیم ، می پرستیم
سلام
مساله معمولا به شناخت و تفکیک حق و باطل برمیگرده. مثلا وقتی شما باور داشته باشی که طرف دو نفر رو کشته و فیلم جنایتش هست و خودشم داره اعتراف میکنه و باور داشته باشی که مجازات قاتل قصاصه، مجازات کننده رو مقصر نمیدونی. میگی قانون رو اجرا کرده دیگه. ولی هم دلت برای مقتول سوخته هم قاتل، کلیه کسانی رو که باعث تحریک به این قتل شدن رو سرزنش میکنی دیگه. میگی شماها اومدین حق رو پوشوندین و جو سازی کردین. از یه جای امن اینو تحریک کردین بیفته به جون اون بکشتش. دست شماها هم به طور غیر مستقیم به این دو خون آلوده ست. مثلا مثل کسی که الکی دیگری رو تحریک به دعوای ناموسی میکنه که منجر به قتل میشه.
ولی خب وقتی شما قائل باشی به اینکه اینا کار خودشونه و به زور اعتراف میگیرن و از کجا معلوم اون فیلم این بوده اصلا؟ یا اصلا کی گفته مجازات قاتل قصاصه من قبول ندارم. اونوقت شما وقتی یکی رو قاضی محکوم به قضاص و اعدام میکنه، فرد قاضی و سیستم قضاوت و حکومت و بالا تا پایین اون حکومت رو مقصر میدونی
بنظرم نگاه هر دو طرف ناشی از اینه که حق رو در چی میبینن و هیچ طرفی ابله و احمق که نیست. مسئله با عینک دیدن مسائل ه. هردو هم معمولا عینک دارن و فیلتر میکنن ولی شدت و ضعف داره و یکی فیلترش افراطیه و باعث ندیدن حق شده چون بلاخره یه طرف حقه و یه طرف باطل دیگه.
بنظرم چیزی که باعث میشه ما تاریخو تکرار نکنیم و فریب نخوریم اینه که مستند برخورد کنیم با مسائل. همینجوری رو هوا حرف نزنیم و جبهه نگیریم. اخبار رو از هر دو طرف بخونیم و دنبال کنیم
مردم به طرز عجیبی خشم دارن این روزا. اینو تو کامنتای یکی از پستهای اخیر اینجا و حتی جسارتا در پاسخ شما به یکی از کامنت های خودم هم این خشم وپیش داوری رو دیدم. هرچند که ظنم به شما در چند سال خواننده وبلاگت بودن این نبود تابحال. باید آروم بود و برای باور هرچیزی دنبال سند بود. همه جای زندگی باید همین بود
حرفت درسته. با اینکه جبهه ات معلومه. منهم ادمی نیستم که یه طرفه به قاضی برم. من یه موقعی طرفدار این حکومت بودم. الان نیستم ولی درکشان می کنم. و سعی می کنم بهشون حق بدم.
در مورد اعدام این بنده خدا مسائل مبهم زیاده.
ولی یادت باشه که تو فیلم عبدالمالک ریگی، برادر زنش هم آمد جلو دوربین عبدالمالک اعتراف کرد که جاسوس بوده در حالیکه نبود.
تو تلویزیون ایران اعترافات دروغ مکرر پخش شده.
ما می دانیم شهید اندرزگو که یک بلوار به نامش است و فیلمش را دیده ایم حداقل چند مامور حکومت را کشته است . مسلحانه هم کشته است. الان هم بهش می گوییم شهید.
ما می دانیم این بنده خدا وکیل نداشته و ... .
بگذریم. حق با شماست