یونگ کلی بیماری و عقده تعریف کرده که خداروشکر تا حالا هیچکدوم رو نداشتم ولی بعضی هاشو تو اطرافیانم تا حدی تشخیص دادم.
دوسه شب یه فالگیر تو تلگرام دیدم. گفت پنجاه می گیرم. گفتم بعدش یا قبلش؟ گفت اول فال می گیرم، بعد راضی بودی پولشو بده.
گفتم باشه. فال گرفت و یه سری کلیات فرستاد که به همه می خورد. گفتم اینها که مال من نیست.
بعد گفت هم آغوشی و بوس معشوق داری. گفتم باشه اگه داشتم برات پول می ریزم.
گفت دعوات میشه و سیگار می کشی، گفتم من اصلا سیگاری نیستم و گفتم دیگه ادامه نده.
نیاز به یه هیجان و انگیزه تو زندگیم دارم. گاهی احساس خستگی زیاد دارم. خستگی بیش از حد.
این داستان، فالگیر چرت گو
سلام روز بخیر
یه سوال داشتم؟ اگه جوونتر بودی و بچه نداشتی و میدونستی همسرت خودش از لحاظ مالی مستقل و تامینه، به خاطر نقطه عطف ازش جدا میشدی؟؟
پست چرا طلاق نمیگیرم رو خوندم میخوام بدونم به جز این دوتا مورد که گفتم مثلا تبعات اجتماعی طلاق برای مرد یا مثلا نظر خانواده و یا اون حس عذاب وجدان برای همسر و یا موارد دیگه تو طلاق نگرفتن یا گرفتن چقد موثره
با فرض تو صد در صد ما جدا می شدیم. چه نقطه عطف بود و چه نبود.
ولی آیا من دوباره در تله ازدواج می افتادم یا نه معلوم نیست.
نیاز به یه پلنگ جدید داری سرحالت بیاره و احساس جوانی کنی
سراغ داری؟
راستش بعیده حوصله پلنگ جدید رو داشته باشم و یا پلنگه حوصله منو داشته باشه