تولد حضرت فاطمه و روز زن بر همه خانمها ی محترم مبارک و گرامی باد.
این روزها عده زیادی گیر به اینکه روز تولد حضرت فاطمه، روز زن است گیر دادن و می گم باید یه روز دیگه روز زن باشه.
من نظر خاصی ندارم و واقعا نمی دونم چه روزی باید روز زن باشه.
در هرصورت من وظیفه ام بود این روز رو تبریک بگم و بگم نقش مهمی تو دنیا و زندگی دارید.
البته من یه خورده زن ستیزم ،چون زخم خورده ام، ولی اینچیزی از ارزش شما کم نمی کنه.
نصفه شب منو بیدار کرده تا براش حساب و کتاب کنمکه اون نه میلیون تومانی که برای اون مغازه دار ه کشیده بود، حساب کرده یا نه.
البته منم که گیج بودم و خودشم که گیج بود. به نظر رسید که حساب شده ولی صبح معلوم شد حساب نکرده
من اهل تقلب نیستم و ازش خوشم هم نمی آد. چون موجب می شه مدرکی رو بدست بیاوریم که شایسته آن نیستیم.
مثلا امروز برای امتحان بیش از چند ساعت مطالعه کردم و یک جزوه ۲۰۰ صفحه ای را بلد شدم. بعد سر امتحان دیدم یک نفر جزوه باز کرده. یک نفر دارد از روی گوشی می نویسد
آدم احساس می کنه فرق من که زحمت کشیدم با اینکه زحمت نکشیده چی میشه؟
آدم کتاب نیست که صفحه ۶۷ را نشانه بگذاری و بروی و بعدها که برگردی هنوز روی صفحه ۶۷ روی قفسه منتظرت باشد، آدم میرود، آدم تغییر میکند .
###*******
داشتن کسی که دوستت داشته باشه ، در روز هایی که خودت رو دوست نداری تو این اوضاع، سطح خیلی بالایی از خوشبختیه...
پی نوشت: داشتن یک حامی در تمام دوره و زمونه ها خیلی خوب و بدرد بخور بوده و هست
یکی که بتونی روی کمک مالی اش و یا اداری اش، یا عاطفی اش و یا حتی روی اینکه کارهاتو انجام بده و یا کمکت کنه حساب کنی.
بتونی بچه پیشش بذاری.
و البته نکته مهم اینه که این حامی وقتی می خواهی و لازمش داری باشه و بدردت بخوره
بهترین حامی خداست. ولی آدم می ترسه اون موقعی که می خواد ش نباشه و به آدم یاری نرسونه
جدیدا دوست دارم بشیم از زبان اشیا داستان بنویسم.
واقعا اگه اونها زنده باشند، دنیا رو چطور می بینند؟
فقط مثل سابق ، دل و دماغ و حوصله ندارم. ولی دوست دارم.
قبلنا یه موقعی تو وبلاگم داستان می نوشتم.البته وبلاگ قبلی خدابیامرز