یک مرد بلاتکلیف

در اینجا یک مرد خاکستری از زندگی روزمره و افکارش می گه. اگه تو وبلاگتون نظر دادم ممنون میشم اینجا جواب بدید یا یه نظر بدید تا برگردم به وبلاگتون. والا یادم می ره کجا نظر دادم

یک مرد بلاتکلیف

در اینجا یک مرد خاکستری از زندگی روزمره و افکارش می گه. اگه تو وبلاگتون نظر دادم ممنون میشم اینجا جواب بدید یا یه نظر بدید تا برگردم به وبلاگتون. والا یادم می ره کجا نظر دادم

بدبختی

بدبختی یعنی اینکه نمیشه حتی کلیپ عاشقانه استوری کنم‌تا ببینه.


می ترسم هوایی شه و زندگی اش به گه کشیده بشه


ترجیح می دم خوش باشه و انگار نه انگار که من تا خرخره دلتنگشم.


و دلتنگیش از خودشم بهتره. چون مال قدیمهاست

خدای بی رحم یا خدای مهربان

فرض می کنیم خدا همه موجودات روی زمین را افریده

فرض می کنیم خدا به همه موجودات روی زمین از رگ‌گردن نزدیک تر است


و فرض می کنیم که برای خالق دنیا به این عظمت تفاوتی بین انسان و مورچه و فیل و موجودات میکروسکوپی فرقی وجود ندارد.



از طرفی می دانیم با آمدن زمستان و آمدن برف و یخبندان کوهستان و جنگل و خیلی جاهای دیگه تعداد بسیار زیادی از افتها و موجودات ریز و درشت یخ می زنند و به رحمت خراب می روند.  



پس چطور خدا دلش می آید اینهمه موجود را بکشد؟

آنها در موقع مرگ خدا را صدا نمی زنند؟

نکنه نوع مقاوم که زنده می ماند ، همون خداپرستانی هستند که خدا را با خلوص صدا زده اند؟



شایدم مرگ از نظر ما خیلی وحشتناک است و از نظر خدا وحشتناک نیست 

شایدم .. 

حرفهای نانوشته

یونگ کلی بیماری و عقده تعریف کرده که خداروشکر تا حالا هیچکدوم رو نداشتم ولی بعضی هاشو تو اطرافیانم تا حدی تشخیص دادم.


دوسه شب یه فالگیر تو تلگرام دیدم‌. گفت پنجاه می گیرم. گفتم بعدش یا قبلش؟ گفت اول فال می گیرم،  بعد راضی بودی پولشو بده.


گفتم باشه. فال گرفت و یه سری کلیات فرستاد که به همه می خورد. گفتم اینها که مال من نیست.

بعد گفت هم آغوشی و بوس معشوق داری. گفتم باشه اگه داشتم برات پول می ریزم.

گفت دعوات میشه و سیگار می کشی،  گفتم من اصلا سیگاری نیستم و گفتم دیگه ادامه نده.


نیاز به یه هیجان و انگیزه تو زندگیم دارم. گاهی احساس خستگی  زیاد دارم. خستگی بیش از حد.




اول هفته

اول هفته تون بخیر و شادی

دیروز به نشانه ها توجه نکردم و به چوخ رفتم. 

همیشه باید به نشانه ها توجه کرد. 


دیروز موتورم بهم گفت که چرخ جلو پنجر است و عوضش کن.

لذا شب که شد دیدم کاری نکردم و باید یه فکری بکنم. لذا امروز صبح با موتور باجناقم آمد. و چون مثل موتور خودم تجهیزات نداشت، یخ کردم

البته اول و آخر هوا سرد بود و یخ می کردم.

دو سه  روز پیش  با خانمم صحبت زن دوم شد یعنی صحبت این شد که زن دوم فلانی چطور تحمل می کند و خودش رو لو نمی دهد و غیره


یاد نقطه عطف افتادم و کلی دلم سوخت.



محسن یگانه می که: همیشه و هنوز ، یه دردی از تو بامنه

بلاگ اسکای به چوخ رفته

ظاهرا بلاگ اسکای به چوخ رفته و نمیشه نظر داد 


مواظب خودتون باشید 


عمیقا برای یکی نگرانم



بعدا نوشت: دوتا وبلاگ رفتم‌ . نشد نظر بدم. ولی رفتم وبلاگ خودم ، می شد نظر بدم.


نفهمیدم چی شد