یک مرد بلاتکلیف

در اینجا یک مرد خاکستری از زندگی روزمره و افکارش می گه. اگه تو وبلاگتون نظر دادم ممنون میشم اینجا جواب بدید یا یه نظر بدید تا برگردم به وبلاگتون. والا یادم می ره کجا نظر دادم

یک مرد بلاتکلیف

در اینجا یک مرد خاکستری از زندگی روزمره و افکارش می گه. اگه تو وبلاگتون نظر دادم ممنون میشم اینجا جواب بدید یا یه نظر بدید تا برگردم به وبلاگتون. والا یادم می ره کجا نظر دادم

پشتیبان

به یک تجربه جالب دست پیدا کردم که تابحال ازش بی خبر بودم و حسی نسبت بهش نداشتم.

نقش پشتیبان داشتن

نفر دوم بودن

من تابحال تو زندگی نفر دوم زندگی نبوده ام . همواره من نقش نفر اول را داشتم. و خانمم نقش نفر دوم رو داشته


ولی این مدت که در کار مغازه کمکش می کنم و بجای او غذا می پزم و یا ظرفها را می شورم و نقش پشتیبان پیدا کرده ام، تازه می فهمم  چه نقش،سختی است.

نقشی که کار می کنی ولی درآمد مال یکی دیگه است. و اگر بخواهد بهت پول می دهد. تازه اگه غر بزنی می که می خواستی کار نکنی. و وقتی کار نمی کنی ، می که کار کن . و ازت توقع کار و پشتیبانی دارند.


خانمم این روزها که کار مغازه می کند و بدن ضعیفی دارد، واقعا نیاز به پشتیبان دارد. و جای خالی مادرش حس می شود.


دوتا خواهر دارد ولی خواهر جای مادر را اصلا نمی گیرد. خواهر ها هم کلی توقع دارند.


نقش پشتیبان تو خونه خیلی سخته. و باید به نوعی از درآمد سهم داشته باشه. والا تحملش سخته.

تاپ گان ماوریک

دیروز بعد از مدتها نشستم فیلم تاپ گان ماوریک رو دیدم 

فیلم خوش ساختی بود.


رسما توش به ایران حمله کردند و ایران رو زدند. چون ایران تنها کشوری است که اف ۱۴ داره.

فقط یک تفاوت وجود داشت. ایران هواپیمای نسل ۵ نداره. 


امروز چهارشنبه ۷ دی ماه است و دلار حدود ۴۲۵۰۰ تومن است و طلا گرمی ۱۹۵۰۰۰۰ است. جهت ثبت در تاریخ 

مرد دوست داشتنی

امروز قراره دوستهای دخترم بیان خونه مون و یه مراسم سورپریزی برای تولدش بگیرند.  لذا صبح قرار بود کارگر بیاد خونه مون‌ .

ولی آخر شب به خانمم پیام داد و گفت که امروز نمی آد.

من خوابیده بودم که خانمم آمد و گفت بدبخت شدم.‌کارگرمون نمود‌‌.


منم دلم سوخت و صبح کمی زودتر پاشدم و ظرفها رو شستم و آشپزخانه را تمیز کردم و بعد امدم سرکار.


کمکی بود که از دستم برمی آمد. 

قبر سه طبقه

چند وقتی است که در دست چپم یه درد عضلانی دارم. یه چیز شبیه کشیدگی و یا یه چیز شبیه این


قبلا کمتر بود ولی داره بیشتر می شه. دیشب که خانمم رو بردم دکتر تا آمپول تقویتی بزنه،   در مورد مشکل خودم هم صحبت کردم و گفت برو نوار قلب بگیر. یه نوار قلب گرفتم


می خواستم برم پیش دکتر به خانمم گفتم ای نامردی است که من یهو عین خودکار از کار بیفتم.‌یهویی برم. حیفه. 

دلتون می سوزه. 

قرار شد در یک مسجد خوب برام مراسم بگیره. 


بعد گفتم یه قبر دوطبقه. گفت نه سه طبقه.


گفتم پس بالا و پایین خانم باشند. اینجا بود که مخالفت کرد.


خوشبختانه با بقیه چیزها مشکلی نداشت



دکتر گفت نوار قلبت مشکلی نداره. برو پیش ارتوپد

آخر شب دخترم گفت نوار قلبت چطور بود؟


گفتم دکتر اسمتو توش دید. گفت دختر خانم کیه اسمش تو نوار قلبت افتاده. گفتم دخترمه

دوجمله خطرناک

به نظرم جملات زیر هرکدام‌صاحب یک مکتب فکری هستند و کلی پیامد دارند 


جمله اول : بمیرم ، راحت شم. واقعا و اصلا معلوم نیست ما بمیریم و راحت شیم.  احتمالا بمیریم ناراحت تر بشیم و شرایطمون سخت تر بشه. ‌ممکن هم هست شرایطمون به همین سختی باشه ولی متفاوت باشه.

در هر صورت جمله بمیرم راحت شم، وقتی تو ذهن ما جا بیفته، هی به مرگ و خودکشی فکر می کنیم و یا انجامش می دیم.



جمله ۲: مگه چند بار زندگی می کنیم؟ این جمله باعث میشه که فکر کنیم ما فقط یک بار زندگی می کنیم و حیاتی بعد از این دنیا وجود ندارد ، لذا ممکن است دست به هر کار و یا جنایتی بزنیم.

توضیح و اثرات این جمله زیاده ولی خارج از حوصله مون است و توضیح نمی دم