یک مرد بلاتکلیف

در اینجا یک مرد خاکستری از زندگی روزمره و افکارش می گه. اگه تو وبلاگتون نظر دادم ممنون میشم اینجا جواب بدید یا یه نظر بدید تا برگردم به وبلاگتون. والا یادم می ره کجا نظر دادم

یک مرد بلاتکلیف

در اینجا یک مرد خاکستری از زندگی روزمره و افکارش می گه. اگه تو وبلاگتون نظر دادم ممنون میشم اینجا جواب بدید یا یه نظر بدید تا برگردم به وبلاگتون. والا یادم می ره کجا نظر دادم

نامحبوبی

وقتی مغازه رو باز کردیم و یا قبلش، فکر می کردم یه طوری با مشتری ها برخورد خواهم کرد که همه منو بیشتر دوست داشته باشند.

با انصاف تر و خوش برخوردتر و مهربون تر خواهم بود و مشتری ها رو به طرف خودم جذب خواهم کرد.


ولی ظاهرا اصلا موفق نشدم و نقش فروشنده نامحبوب را دارم و راست یا دروغ ،‌ به گوشم رسیده که چند نفر گفته اند،  اقاتون سخت می گیره و یا وقتی اون نیست ، ما می آییم و ازین حرفها.


البته یه دلیلش اینه که من حساب و کتابم دقیق تره

یه دلیلش اینه که من کمی رک هستم و احتمالا زبانم چرب و ترم نیست ولی صادق است

و تو این دوره زمونه چرب زبونی،  بیشتر از صداقت مشتری و خاطرخواه داره

آرزوهای جدید

آدمیزاد وقتی مدام به آرزوهاش نمی‌رسه دیگه چندان تمایلی به آرزو‌های جدید نداره.

داستان مستاجر جدید ق۲

هنوز دقیق نمیشه گفت ماجرا چی و پیش خواهد رفت ولی مستاجر جدید پولش را داد و خونه را تحویل گرفت.

البته سنش خیلی کم است.‌حدود ۲۵ سال و لذا احتمالا رابطه ای بین ما شکل نخواهد  گرفت ولی بامزه و مهربون است و رفتار محبت آمیزی دارد. نمی دونم منظوری هم دارد یا خیر؟


ولی مسئله جالب تر مستاجر ی است که باهاش کنسل کردم. 


یه خورده باهم چت عمومی کردیم و آمد مغازه مون هم یه مقدار جنس فروخت.


بعد زنگ زده و در وسط صحبت گفت سوال خصوصی دارم. 

گفتم بفرمائید

گفت شما متاهلی؟ گفتم بله

خیلی ناراحت شد و گفت از شما خوشم آمده بود و دوست داشتم یه رابطه گرم و صمیمی داشته باشیم و ازین حرفها


منم گفتم باید رابط یواشکی داشته باشیم که سخته و اذیت می شی.

اونم گفت اره اذیت می شم.

و فعلا مکالمه مون تموم شد.



داستان مستاجر جدید ق۱

اگه یادتون باشه واحدی که برای اجاره داشتم رو دادم به دو تا مستاجر خانم افغانی

حدود شش ماه قبل . این دوتا خانم اول قرار بود باهم خوب و خوش زندگی کنند که خیلی زود باهم دعواشون شد و پادرمیانی منم راه به جایی نبرد و قرار شد مستاجر جدید پیدا کنم و جایگزین کنم. و پولهاشون رو بهشون بدم


و من تو دلم قرار گذاشتم دیگه به دو نفر خونه ندم. خونه رو فقط به نام یک نفر بنویسم.


مستاجر اولی که باهاش به توافق رسیدیم،  یه مادر و دختر بودند. قرارداد بستم و یه بیعانه گرفتم ولی متاسفانه پولش جور نشد و همینطور قرار داد لنگ در هوا ماند. و بعدش گفت که مورد ما کنسل است.

و من مجبور شدم دوباره آگهی کنم. 

اینبار یه خانمی به نام ح گفت من می خوام ولی صبر از مسافرت عید بیام. اند و دید و پسندید  ولی نصف پولش جور بود و بقیه اش ده روز بعد جور بود.

گفتم نه.  بعد باباش زنگ زد و دوباره با خودش صحبت کردم. 

نمی دونم چرا به دلم نشسته بود طرز حرف زدنش و بدون اینکه ببینمش ازش خوشم آمده بود.

ولی نشستم و فکر کردم و گفتم اگه با این قرارداد بنویسم و پول رو ده روز بعد بگیرم و به مستاجرهای قبلی  بدم در حالیکه مشتری دست به نقد موجوده، در حق مستاجرهای قبلی اجحاف شده.لذا گفتم نه.


بعد یه خانمی آمد برای برادرش بگیره. که خیلی به دلم نبود. یه آقایی از شهرستان گفت می خوام.

منم کلا ترجیحا این بود که به خانمها بدم، چون سه واحد دیگه خانم هستند، لذا دو دل بودم و مونده بودم چه کنم که یهو یه خانمی به نام خانم غ با خواهرش آمد و گفت من می خوام و یه بیعانه کوچولو هم داد. این خانم غ هم خانم با سر و زبون و آرایش کرده و قشنگی بود. و شاید ازش یه دوست دختر هم در می آمد. 


بعد دوباره خانم ح زنگ زد و گفتم بیعانه گرفتم. ولی گفت من پولم رو جور کردم و نهایتا دوروزه می دم و و تو رو خدا کنسل کن و من تو تهران تنهام و جز شما کسی رو ندارم و یه کاریش بکن و من محبتت رو فراموش نمی کنم و احساسی تصمیم بگیر و ازین حرفها.


منم زنگ زدم به خانم غ گفتم ممکنه کنسل کنیم؟ گفت نه. لذا بهش گفتم ممکن نیست. دوباره ده تا اس ام اس تو رو خدا و غیره داد. 

بعدم یهو اون خا نم غ پیام داد که باشه. شاید حکمت نیست که من بگیرم و قبول کرد. و بعد شماره کارت داد و بیعانه رو برگردوندم و به این خانم ح گفتم باشه.


حالا اینها رو نوشتم که ببینم بعدا داستان ما با خانم ح چی میشه.

چون الان که نگاه می کنم می بینم خانم غ خیلی بهتر از ح بود و قاعدتا نباید عوضش می کردم ولی این خانم ح چون خیلی التماس کرد، دلم بحال ش سوخت و قضیه دلی شد.

تجربه می گه پشیمانی خواهد داشت و ادمها خرشون از پل که بگذره عوض می شن.

حالا ببینیم چی میشه.


آمپول اشتباهی

دیشب خانمم رو بردم دکتر که آمپول مسکن بزنه برای کمرش

ولی آمپول اشتباه  وریدی رو اشتباهی بهش عضلانی تزریق کردند


و یک درد عظیمی در پایش پیچید که نگو و نپرس و کمر دردش یادش رفت


البته داستان دیشب مفصل تر است ولی خلاصه با سرم و مسکن و غیره حل شد