یک مرد بلاتکلیف

در اینجا یک مرد خاکستری از زندگی روزمره و افکارش می گه. اگه تو وبلاگتون نظر دادم ممنون میشم اینجا جواب بدید یا یه نظر بدید تا برگردم به وبلاگتون. والا یادم می ره کجا نظر دادم

یک مرد بلاتکلیف

در اینجا یک مرد خاکستری از زندگی روزمره و افکارش می گه. اگه تو وبلاگتون نظر دادم ممنون میشم اینجا جواب بدید یا یه نظر بدید تا برگردم به وبلاگتون. والا یادم می ره کجا نظر دادم

استراتژی

استراتژی مفاهیم زیادی داره که من  حال ندارم آمارش رو در بیارم ولی می شه گفت هدفی که در پس پرده همه اعمال ما هست. 

مثلا ما ممکنه ظاهرا در حال درس خوندن باشیم ولی در اصل استراتژی ما موفقیت در کنکور است. یا استراتژی ما روانشناس شدن است. 

پس دو استراتژی مختلف نی تواند دو روش زندکی متفاوت در یک عمل مثل درس خوردن ایجاد کند.


یکی از مهم ترین چیزهایی که باید اول تکلیفش مشخص شود ،استراتژی ما است.


استراتژی حاکم دبی که موجب شد یک بیابان تبدیل به یک قطب تکنولوزی و پیشرفت و گردشگری بشود، تعامل و دوستی  با دنیا است.

همچنین استراتژی بعدی حمایت از سرمایه گذاری است.

حمایت از گردشگری است

حالا این استراتژی ها وقتی با قوانین و رفتارهای درست همگام بشه موفقیت بدست می آد


یعتی استراتژی درست بعلاوه رفتار درست. آدم‌های درست


در دبی خیلی از کارها دست افرادی از کشورهای دیگه است و اصلا مشکل امنیتی پیش نمی آید.


ولی  استراتژی آیت ایجاد تنش در منطقه و شاخ و شونه کشیدن برای همسایگان بوده است. 


آیت همواره گفته که ما همسایه باید با هم دوست باشیم 


ولی همواره  هر وقت خواسته عموسام رو تهدید کنه ،گفته اگه کوچکترین اتفاقی برای من بیفته ،یه موشک می زنم له چاه های نفتی  عربستان

یه موشک می  زنم به دبی 

یه موشک می زنم به ... 



خوب نتیجه چی میشه؟


دوستی با کشورهای همسایه ؟ یا دشمنی؟

ایران خانم

ایران خانم همسایه انتهایی ما تو کوچه بود

قدیمی محل بود و همه قدیمی ها می شناختنش

یه خونه باغ بزرگ داشت . با کلی درخت و حوض و آب. خونه و حیاطش نسبتا خیلی بزگ بود لذا علاوه بر درخت توش رودخونه و چشمه هم بود. 

یه مکان بسیار عال برای گردشگری بود

تو حیاط خونه اش پر از بچه بود. یه شوهر هم داشت ولی بچه ها مال شوهرش نبود . انگار بچه ها رو از قبل داشت و بعد این شوهره به خانواده اضافه شده بود.

شوهر فعلی اش اولین شوهرش نبود. ظاهرا زیاد شوهر کرده بود و شوهرهای قبلی اش یا مرده بودند و یا ایران خانم بزور از خونه انداخته بودشون بیرون.

شوهرش یه شوهر معمولی نبود. نسبت به خیلی از مردهای محل مرد روشنفکر تری بود. سعی می کرد اون خونه رو آباد کنه و تکنولوژی رو به خونه بیاره. دستگاه های جدید بخره و همه بچه ها رو باسواد کنه. ولی  دیکتاتور هم بود.

اوایل خیلی کم دیکتاتور بود ولی ظاهرا بعدها بیشتر دیکتاتور شد. یه خورده اش هم بخاطر دعواهایی بود که با بچه هاش کرد اسمش محمد بود ولی بهش می شه گفت ممد.


همه همسایه ها به خونه ایران خانم چشم داشتند و دوست داشتند یه طوری اونجا رو از چنگش در بیارند.

همسایه بالایی شون خروش خان بود. خونه باغ اونها از خونه ایران خانم هم بزرگ تر بود. شاید ده برابر.  

خروش خان مرد بی خدایی بود و همیشه ودکا می خورد.قبیله بزرگی داشت و خاندانش قبل‌تر با خاندان ایران خانم چند بار دعوا کرده بود و یه خورده از زمین‌های ایران خانم رو هم بالا کشیده بودند. دعواهاشون قدیمی و طولانی بود که خودش یه کتاب است.


یه بار یهو یه مردی اند پای ایران خانم نشست که این چه شوهری است تو داری؟

دین درست و حسابی نداره. دخترهاتو بی حجاب کرده. خونه تو خوب آباد نمی کنه. بعضی بچه هات بی لباس  هستند. تو فقیری

همه تون می رید جهنم.  

چرا اینقدر این دیکتاتور است.

هرکسی باید تو این خونه آزاد باشه و کلی حرف و وعده وعید دیگه.

این ممد به  عمو سام دل داده و دستورات اونو اجرا می کنه. ما باید مستقل از عمو سام باشیم.


اونقدر زیر گوش ایران خانم و بچه هاش خوند که بالاخره ایران خانم و بچه هاش ممد رو از خونه بیرون کردند و قدرت افتاد دست این مرد جدیده. اسمش آیت بود.

در مورد رفتن ممد حرف زیاد من شنیدم. یکی گفت نخواست دست رو بچه هاش بلند کنه . یکی گفت ترسو بود.یکی گفت مریض بود. یکی گفت عموسام زیر پاشو خالی کرد.


در هر صورت ممد رفت و آیت امد. آیت اوایل حرفه‌ای خوب زیاد زد ولی بعدش فقط سعی کرد حرف از اسلام بزنه. حرف از دینداری بزنه.

به بچه ها قول داد برای همه شوم خونه بخره. ماشین بخره و هزار تا چیز دیگه


ولی بعد کم کم هیچی اونجوری نشد

آیت از همون اوایل پسرها رو ریش دار کرد و دخترها رو محجبه.

ولی کم کم بچه ها این تیپ رو نخواستند ولی گفت ما باید یک خانواده اسلامی نمونه در محل باشیم

ولی شرایط اونجوری پیش نرفت و برنامه ها و نقشه های اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی اش به چوخ رفت و

آیت وابسته شد به عمو پوتین پسر خروش خان و رفیق صمیمی شد با پسر دراگون چینی.


خلاصه اینکه به روز بچه ها گفتند ما می خواهیم بی حجاب بگردیم.

آیت مخالفت کرد و کار به کتک کاری کشید

شب  موقع خواب ایران خانم به آیت گفت منکه همه جوره دارم به تو سرویس می دم، این بچه ها رو ول کن. بزار راحت باشند.

آیت گفت: ببین می بینی که هیچکدوم از شعارها و حرفام عملی نشده. 


از همه نظر از همه همسایه ها عقب ترم و باختم.  می خوام حداقل تو محل ادعا کنم که بچه های من مذهبی و محجبه اند. اینم ازم بگیری دیگه تشت رسوایی ام بد می افته.  بی هویت میشم


ایران به فکر فرورفت

خواب مهاجرت

تو خواب دیدم کارهای مهاجرتم انجام شده است


وهمون لحظه انگار فهمیدم که خوابه.


گفتم مگه تو خواب درست شه

طلبکاری

دخترم ازم قشنگ طلبکاره


بیشتر از من از مادرش طلبکارها


مادرش هم از همه مون طلبکاره


می گه شمافقط پول می دید و حواستون به ما نیست. اینو راست می گه


می گه کانون خانواده سرد شده


اینم راست می گه


ولی قبول نمی کنه خودش هم می تونه نقش  بهتری تو زندگی داشته باشه و همه اش طلبکار نباشه

مجرم به صحنه جرم بر می گردد

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.