یک مرد بلاتکلیف

در اینجا یک مرد خاکستری از زندگی روزمره و افکارش می گه. اگه تو وبلاگتون نظر دادم ممنون میشم اینجا جواب بدید یا یه نظر بدید تا برگردم به وبلاگتون. والا یادم می ره کجا نظر دادم

یک مرد بلاتکلیف

در اینجا یک مرد خاکستری از زندگی روزمره و افکارش می گه. اگه تو وبلاگتون نظر دادم ممنون میشم اینجا جواب بدید یا یه نظر بدید تا برگردم به وبلاگتون. والا یادم می ره کجا نظر دادم

یومیه


ممنون از hdn عزیز. ولی پسورد وبلاگت کار نمی کنه که بتونم تو وبلاگت نظر بدم. من می خونم ولی دیر به دیر. به علت اینکه چون رمزی هستی ، اپدیت شدنت روبهم بلاگ اسکی خبر نمی ده. یه بار هم اینو بهت گفتم. در هر صورت ممنون می شم بهم رمز بدی


یادتونه چند وقت پیش دو تا خبر خوب داشتم؟

یکیش نشد. و یکیش شد

اونی که شد ، یه ماموریت به دبی بود که انشالله بزودی می رم . 


 و اما بعد

 به نظرم جامعه نمونه ادم خیلی مهمه. یعنی بستگی داره کجا باشی و چه چیزهایی رو ببینی


مثلا ما چند وقت پیش رفتیم سمت اصفهان و اونورا مسافرت. تمام مکانهای تفریحی رزرو بود و جا نداشت. خیابون ها هم پر از ماشینهایی که می دونیم هرکدام بالای 300 میلیون می ارزند. پس با توجه به این جامعه نمونه می شه گفت که ملت پولدار هستند و وضعشون خوبه. درحالیکه می دانیم جامعه واقعی یه چیز دیگه است.


گاهی نوشتنم می اد. ولی وقت نمی شه بنویسم. بعد نوشتنی هام یادم می ره.

زندگی بعد تو

بعضی آدمها هستند که می ان تو زندگی آدم و زندگی آدم رو به دوقسمت تقسیم می کنند. 

قبل اونها و بعد اونها

برای من نقطه عطف اینجوری بود. نمی خوام‌ به جزئیات بپردازم ولی تو اکثر ابعاد زندگی  برام جالب بود 

مثلا همیشه حواسش به سر و وضع م بود و در موردش بهم غر می زد

لذا من بیشتر به ظاهرم می رسیدم 


در مورد هیکلم همه اش حواسش بود و من بخاطرش می رفتم باشگاه


در مورد شکمم بهم تذکر می داد. 

تو رابطه جنسی که اصلا خدا بود و هرچی از خوب بودنش بگم ، کم گفتم.


تو ناز و ادا و عشوه و غیره هم خوب بود و ...

ولی خوب آدم بی عیبی نبود و عیب هم کم و بیش داشت که به آنها نمی پردازم. 

در اواخر رابطه بدلایل رفتاری که داشت منو دلخور می کرد ، طوری که معلوم بود رابطه داره می میمیره. 


طوریکه الان دیگه اون ادم رو خیلی دوست ندارم. می دونم نمی تونم با اون ادم زندگی کنم ولی همه رفتارها و تغییرات رو دوست دارم.



راستی یه چیز دیگه هم یادم داد.  نقطه عطف خیلی کامل بود و عیب کمی داشت. ولی من نتونستم نگهش دارم و مشکل از من بود. لذا به شناخت بهتری از خودم و شرایطتم رسیدم


البته نقطه عطف نیاز به یه شوهر ۷ در ۲۴ داشت و من می خواستم یه دوس پسر یا پارنتر براش باشم که خوب این  نمی شد و نشد. چون اون توقع شوهر داشت. 



بگذریم.  هر آدمی یه چیزهایی برای آدم به یادگار می ذاره و می ره


بعدا نوشت : یکی دیگه از فواید اون رابطه ایجاد اعتماد به نفس در من بود . داشتن نقطه عطف بهم اعتماد به نفس خوبی می داد و لذا من به هیچ کس دیگری توجه نمی کردم. و سرگرم زندگی بودم و کاملا متعهد شده بودم

از طرف دیگری هرکسی که بی یاری می نالید ، تعجب می کردم. می گم دوست دختر که زیاده. منم الان نقطه عطف رو دارم


همچنین احساس رضایت داشتم تو زندگی.  می گفتم ادمها چی می خوان از زندگی؟ وقتی آدم رابطه جنسی خوب داشته باشه، دیگه چی می خواد؟



یکی از علل جذب نقطه عطف به من، خلا  پدرش بود. پدر خوبی نداشت . البته پدر خوبی داشت ولی پدرش زن دوم گرفته بود و خلا عاطفی داشت. بخاطر همون من براش جای یه پدر خوب رو گرفته بود. البته اینها چیزهایی بود که خودش می گفت

لذا من سعی کردم طوری رفتار کنم که دخترم خلا محبت پدر نداشته باشه