خانمم می خواست یه سفر خارجی بره که کنسل شد.
تو مزایده ایران خودرو شرکت کردم. فردا نتیجه معلوم میشه.
دو روزه ورزش رو شروع کردم. سخته. ولی وقت اگه باشه می چسبه
تمرکزم رو کارم کمی بیشتر شده
سعی می کنم آدم مفیدی باشم
غم و غصه و دردسر هم که هست.
اتفاقهای خوب هم هست. زندگی می گذره.
چقدر عجیب ،اخه تو سن جوانی که آدم احساساتش رو از دست نمیده،به هرحال امیدوارم روابطتون خوب بشه
ممنونم. لطف دارید
یعنی آنقدر ناراحته که هیچ جوره از دلش بیرون نمیره؟خودش اینو میگه؟
یعنی هیچ راهی هم پیش پای شما نزاشته برای جواب دادن به نیازتون؟
نه متاسفانه. می گی می دونم سختی می کشی. ولی کاری نمی تونم بکنم. قبلا می گفت برو زن بگیر .
الان چیزی نمی گی . البته اون موقع هم الکی می گفت
اگر برات مقدوره توضیح بده
به نظر خودم مهمترین دلیل ش اینه که اون احساسش به رابطه جنسی اش وصله. ویه موقعی از خانواده من دلخور بوده و احتمالا از منهم همینطور. بعد احساسش رو سرکوب کرده. لذا الان خیلی سرد شده و هیچ علاقه ای به رابطه نداره. حتی علاقه ای به درمانش هم نداره و راحته
مگه میشه؟دلیلش چیه؟
پس چرا زندگی میکنید؟
زندگی رو که مجبوریم ادامه بدیم
دلایلش هم زیاده و مفصل
یه سوال خصوصی داشتم ازتون ،همسرتون اصلا روابطی جنسی باهاتون نداره؟یا کم وبی میل؟جوابتون برام مهمه
اصلا نداره