یک مرد بلاتکلیف

در اینجا یک مرد خاکستری از زندگی روزمره و افکارش می گه. اگه تو وبلاگتون نظر دادم ممنون میشم اینجا جواب بدید یا یه نظر بدید تا برگردم به وبلاگتون. والا یادم می ره کجا نظر دادم

یک مرد بلاتکلیف

در اینجا یک مرد خاکستری از زندگی روزمره و افکارش می گه. اگه تو وبلاگتون نظر دادم ممنون میشم اینجا جواب بدید یا یه نظر بدید تا برگردم به وبلاگتون. والا یادم می ره کجا نظر دادم

دیروز

و اما دیروز
صبحش یکی از آشناها زنگ‌زد که ماشینش خراب شده. رفتم پیش،ماشینش و براش بنزین بردم ولی مشکل بنزین نبود
می گفت با یه سواری دیگه بکسل کنیم و ببریم
ولی من رفتم با موتور یه مکانیک آوردم و بروم پیشش
مکانیک فهمید مشکلش چیه و گفت یا سنسور دور موتور و یا ecu
بردیم در مغازه اش
اول خواست بپیچونه و ما رو رد کنه ولی من چون یه خاطره تلخ داشتم نرفتم و موندم

امد یه خورده مثلا برنامه نصب کرد و ور رفت و سنسور دور موتور عوض کرد و ماشین درست شد و بعدش الکی فاکتور سازی کرد و تابلو بود که داره زر می زنه ولی رو یه عدد توافق کردیم و تمام

بعدش غروب یکی دیگه زنگ زد ، تصادف کرده بود رفتم اونجا. با موتور زده به پای یه نفر.
طرف چیزیش نشده بود و مشکل اون نبود
مشکل حاشیه ایجاد شده بود.
یعنی این گواهینامه نداشت و لذا پلیس راهنمایی رانندگی بهش گیر داده بود و متواری شده بود و دوستش که بعدا زنگ زده بود ، آمده بود، اونجا بود


به مدتی پلیس ۱۱۰ آمد و گفت شانس خصوصی وجود داره؟معلوم شد که نداره
گفت پس خداحافظ
و در دقیقه نود به نفر دوم گیر  داد و اونو گشت و یهو یه قمه ازش پیدا شد و ماجرا وارد فاز جدید شد

کل قضیه تصادف فراموش شد

و رفتیم کلانتری برای نفر جدید
و تا ۱۲ شب اونجا بودیم و با پول و قول مشکل حل شد

یعنی ساعت ۱۲ و نیم شب
بعد هم رفتیم قفل معیوب خونه یکی دیگه رو درست کردیم که دزد باهاش ور رفته بود و معیوب شده بود

و حدود ۳ شب خوابیدم

هر روز اینجوری نیست ولی دیروز اینجوری بود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد