دچار یه تهدید کاری جدی هستم.
مشکل اینجاست که تیم مدیریت عوض شده است و مدیرعامل جدید و تیمش فکر می کنند اونها با سواد هستند و ماها بیسواد.
لذا تو فکر تعدیل ما هستند. یه سری که تعدیل شد و احتمالا یه سری دیگه هم آخر شهریور تعدیل بشن. و بقیه احتمالا تا آخر اسفند.
و من باید دو سه تا کار رو همزمان جلو ببرم
اول اینکه سریع با شرایط جدید اپدیت شم و نیازها رو درک کنم و متناسب با اونها مطالعه کنم و ایده بدم.
دوم اینکه دنبال کار بگردم و قبل از اون ببینم الان تو بازار دنبال چه نیرویی می گردند و خودم رو اپدیت کنم
سوم برم مصاحبه جاهای مختلف و هواسم باشه که اگه شب عید گفتند، خداحافظ، بعد عید یه جایی تو دستم باشه.
چهارم به فکر درآمدهای جانبی باشم.
باید تمرکزم رو بیشتر کنم و از حاشیه بزنم
زن دوم یه مرد متاهل شدن کار خوبی نیست و می دونم همه تون مخالفش هستید.
ولی بعضی وقتها پیش می اد. مردهای متاهل دلبری رو خوب بلدند و یهو می بینید که افتادید تو یه رابطه عاشقانه و نمی تونید دل بکنید.
اگه یه وقت حوصله داشتم بیشتر راجع به این رابطه می نویسم، ولی خواهشا مسولیت کارتون رو بپذیرید و سوهان روحش نشدید.
یا باهاش باشید یا نباشید. هی رو مخش نرید و هی حرف مفت نزنید.
باید در باشگاه رفتن استقامت ورزید و عرق ریخت تا موفق شد
داشتم فکر می کردم اگه کرونا بگیرم و به حال مرگ بیفتم چی میشه؟
تازه این بهتر از حالتی است که یهو تصادف کنم و بمیرم.
۱- اول به یه عده پیاممی دم که من در حال مرگ هستم و دیگه بهم پیامندن.
۲- ممکنه بلاکشون هم بکنم.
۳- وصیت نامه می نویسم و تکلیف مالم رو معلوم می کنم. این وصیت نامه هم جالبه. چون ادم تا وقتی زنده است باید مالش رو ببخشه ولی نمی بخشه و می زاره برای بعد مرگ.
۴- قطعا باید از یه عده حلالیت بگیرم. خوب یه عده رو می شناسم و در دسترس هستند، یه عده سون رو می شناسم ولی در دسترس نیستند و دسته مهم تر رو اصلا نمی شناسم. و ناخواسته مدیون شدم
۵- و حالا سخنرانی پایانی : باید یه متنی بنویسم و بزارم که از خودم به یادگار بمونه و این قسمت سخت قضیه است و دارم بهش فکر می کنم
بعدا نوشت: من خیلی اطلاعات دارم که بصورت رمز شده نگهشون داشتم. باید یه سری شون رو هم امحا کنم و یه سری رو بدون رمز کنم. بعیده در دوران بی حالی کرونا بتونم.
من خودم رو زیاد دوست ندارم. یعنی خودم رو دوست دارم ولی چیزهایی که خودم دوست دارم رو دوست ندارم.
مثلا من نقطه عطف رو خیلی دوست دارم ولی نمی رم پیشش و بهش توجه کافی نمی کنم
و زنم رو هم بیش از آنچه به نظر می رسد ، دوست دارم