یک مرد بلاتکلیف

در اینجا یک مرد خاکستری از زندگی روزمره و افکارش می گه. اگه تو وبلاگتون نظر دادم ممنون میشم اینجا جواب بدید یا یه نظر بدید تا برگردم به وبلاگتون. والا یادم می ره کجا نظر دادم

یک مرد بلاتکلیف

در اینجا یک مرد خاکستری از زندگی روزمره و افکارش می گه. اگه تو وبلاگتون نظر دادم ممنون میشم اینجا جواب بدید یا یه نظر بدید تا برگردم به وبلاگتون. والا یادم می ره کجا نظر دادم

خاطره تاریخی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

پروژه

درسته می گن آدمها رو در سفر میشه شناخت ولی کارمندها رو توی پروژه و عملیات های یهویی هم میشه شناخت.


اینکه کی چقدر باسواد است.

چقدر پای کار است 

چقدر زیر درو است و غیره 

عکس

همه مردها یا قریب به اتفاق از عکس های زنها خوششون می اد. هرچی پوشش زن تو عکس کمتر باشه، مردها بیشتر خوششون می اد


تا می رسیم به عکس برهنه و خیلی برهنه.


نمی دونم برای بقیه چطوره. و راستش برای من جذاب نیست. و هرگز از کسی چنین عکسی رو نخواستم.


ضمنا معمولا دخترها و خانمها به کسی که دوست دارند ازش دلبری کنند عکس می دن.

وعده خوبان

هزار وعده خوبان یکی وفا نکنند 


روز اول که تیم جدید امد و قرار شد من مدیر بشم، قرار بود حدود ۱۲ نفر زیرمجموعه من بشوند و بعدا افزایش هم بیابند


ولی اینطوری که بوش می اد واحد من یه واحد دوسه نفره بشه، اخرش

دشمن ها

اکثر دشمن های شناخته شده من در اداره به فنا رفتند و یا بزودی می روند.

و این رو مدیون لطف خدا هستم. راستش چند وقت پیش به خدا گفتم‌ من جز تو در این اداره کسی رو ندارم. یاور و پارتی من باش. شد و  وضعم بهتر شد.



حالا داشتم فکر می کردم، یعنی من بدون دشمن خواهم بود؟ قطعا امکان نداره. بلکه دشمن های جدید ظهور خواهند کرد و من باید مراقب باشم