یک مرد بلاتکلیف

در اینجا یک مرد خاکستری از زندگی روزمره و افکارش می گه. اگه تو وبلاگتون نظر دادم ممنون میشم اینجا جواب بدید یا یه نظر بدید تا برگردم به وبلاگتون. والا یادم می ره کجا نظر دادم

یک مرد بلاتکلیف

در اینجا یک مرد خاکستری از زندگی روزمره و افکارش می گه. اگه تو وبلاگتون نظر دادم ممنون میشم اینجا جواب بدید یا یه نظر بدید تا برگردم به وبلاگتون. والا یادم می ره کجا نظر دادم

نیاز به دین

حوصله نوشتن ندارم

ولی گفتم اینو بنویسم

امروزه حدودا مشخص است که ما برای زندگی دنیا نیاز چندانی به دین نداریم. به نظرم نیاز ما به دین برای دو مقوله مهم است.


اولین نیاز ما به دین برای اخلاق است و برای فلسفه و حکمت اخلاق به دین نیاز داریم

و دلیل دوم بخاطر معاد

مابا عقل خودمون و بررسی کائنات به راحتی به وجود خالق یا یک شعور در هستی پی می بریم  که می توانیم بهش بگوییم خدا.

ولی در مورد فهمیدن  صفات این خدا ، خیلی ابزاری نداریم

حتی این خدا می تواند هیچ معادی برای ما نداشته باشد. یعنی اگر معادی نباشد، به نظر خللی در خدا بودن خدا پیش نمی آید.


و اینجا نقش پیامبر و دین مشخص می شود. اگر پیامبران را قبول کنیم، اونوقت به اعتماد به انها می توانیم به معاد و صفات خدا و چیزهایی که برای اخرت نیاز داریم پی ببریم.


فعلا عقل من به این چیزها می رسد.

وبگردی

مردان احمقِ رمانتیکی که با وسواس به گلدان های خانه می رسند، حرفه ای آشپزی می کنند و ساعت ها در مورد ترکیب های مختلف قهوه حرف میزند، همانهایی که در چند سال گذشته ظاهرشان تغییر نکرده و به مد اهمیت نمی دهند، همان ها که سردند ، مدل موهایشان تکان نمی خورد، مارک عطر تلخ شان عوض نمی شود، مردهایی که در مهمانی ها ساکتند و هیچوقت جشن تولد نمی گیرند، همان هایی که اگر آدرس کافه های دنج را بپرسی همیشه نمی دانند، مردهایی که بی دلیل مهربانند و اگر پای صحبت هایشان بنشینی با قصه هایشان آرامت می کنند، همان خونسردها که انگار روی تمام آتش های دنیا، آب ریخته اند! همان هایی که زیاد از خودشان نمی گویند، همان ها که از یک روز به بعد هیچ عکسی از خودشان نمی گیرند، زیاد شعر می خوانند و با تمام فیلم ها و آهنگ های قدیمی دنیا بغض می کنند.

اینها احمقِ رمانتیک نیستند.
تنهایی کشیده اند اما وفادارند...
وفادار به خاطرهایشان...

کادو روز مرد

دیشب مراسم روز مرد با حضور کلیه اقوام دور و نزدیک برگزار شد

 و دریغ از یه کادو که بگیرم


این درستش نبود






امروز صبح در راه اداره توسط مامورین راهور متوقف شدم.

الکی به کثیف بودن پلاک موتورم  گیر دادند و یه ساعت و نیم لباس پلیس یار پوشیدم و کنار خیابون وایسادم 



خاطرات مغازه -برگرد

روزهای تعطیل و وقتی بیکار باشم و یا خانمم حال نداشته باشه، من میرم مغازه.

دیروز مغازه بودم و یه خانمی امد که ماسک داشت. چشم و ابروی زیبایی داشت. و کلا هم جذاب و گرم وپرانرژی به نظر می رسید


یه محصولی را انتخاب کرد و تست کرد و مبلغ را پرسید و در این میان ماسک را برداشت. به جذابیتش اضافه شد.

یه مختصر حرفی هم زدیم و  بعد گفت پول نداره و انشالله بعدا می اد خرید و منهم برایش ارزوی پولداری کردم و رفت.


حالا امروز من مغازه ام. کاش الکی به بهانه دیدن جنسها می امد و دوباره یه کم حرف می زدیم.


پی نوشت : یعضی وقتها الکی بروید تو مغازه ای که من فروشنده جذابش هستم. شاید دلم تنگتون شده باشه.

روز مرد

فردا تولد حضرت علی و روز مرد است.

البته بازم معلوم نیست روز مرد هست یا روز پدر.


در هر صورت مبارک باد


امروز خیلی خریدم کیلو ۲۸ هزار تومن‌ در حالیکه پرتقال حدود کیلویی ۱۵ است


یعنی نون و پرتقال ارزان تر از نون و خیار است 

و اینجاست که خدا می گه عزت دست منه. دلم می خواد به خیار عزت بدم