بعضی وقتها با خانمها که در مورد شوهرشون صحبت می کنم، می بینم چقدر شبیه شوهرشون هستم و یا شوهرشون شبیه منه
یا گاهی خانمها که در مورد شوهرانشون مطلب می نویسند همینطور
همچنین گاهی که خانمم در موردم صحبت می کنه ، می بینم چقدر منو شبیه مردای بد بیرون می بینه
و گاهی بعضی ها اونقدر ازم تعریف می کنند که من می مونم بالاخره خوبم یا بدم
شاید خوبم در جای بدی. یا بدم در جای خوبی
مثلا یه خانمی که دوست اجتماعی قدیمی است، می گفت من همیشه دوست داشتم زن تو بودم
شایدم از دور قشنگم و از نزدیک زشت
بعضی شغل خاطره ساز هستند
یعنی هر روز یه خاطره توشون هست
مثلا پلیس
پزشک
آزمایشگاه
بانک
دفترخانه
کلا هر کاری که ارباب رجوع داره
کار من متاسفانه ارباب رجوع نداره
البته منظورم مغازه نبود
همین
دیروز یه دوست قدیمی آمد و گفت خاله ام دنبال یه جاست فرند می گرده. یعنی می خوام براش جور کنم.
گفتم باشه. شماره اش رو داد و بعد گفتم خونه اش کجاست؟
گفت کرج
گفتم میشه لانگ دیستنس و بدرد نمی خوره.
همه اش بدشانسی می ارم