یک مرد بلاتکلیف

در اینجا یک مرد خاکستری از زندگی روزمره و افکارش می گه. اگه تو وبلاگتون نظر دادم ممنون میشم اینجا جواب بدید یا یه نظر بدید تا برگردم به وبلاگتون. والا یادم می ره کجا نظر دادم

یک مرد بلاتکلیف

در اینجا یک مرد خاکستری از زندگی روزمره و افکارش می گه. اگه تو وبلاگتون نظر دادم ممنون میشم اینجا جواب بدید یا یه نظر بدید تا برگردم به وبلاگتون. والا یادم می ره کجا نظر دادم

یومیه

یه دوستی خانمم داره که با شوهرش مشکل جنسی داره.
دوسته گرمه و شوهره سرد و این مشکل سالهاست ادامه داره

جلوی من که جانماز آب می کشن و نمی گن با کسی رابطه داشته و یا داره و یا نه

ولی جدیدا انگار یه سوتی داده و شوهره مچش رو گرفته و می خواد طلاق بگیره


یه دوست دیگه داره که ظاهرا مشکل جنسی نداره ولی شوهره خسیسه
ولذا این دوسته، دوست پسر داره. تا مدتها انگار دوست پسره نمی دونسته این متاهله
البته خود دوست پسره متاهله
حالا فهمیده. چون می خواسته زنش رو طلاق بده و با این ازدواج کنه. که این بهش گفته متاهلم و طلاق نمی گیرم

و لذا در حال کات کردنه البته ظاهرا. و می گه این دوست پسرم برام جنبه عابربانک رو داشت و رابطه از سمت من احساسی نبود


به نظر من اگه شوهری از نظر جنسی سرد باشه و زن گرم باشه و زن یه خورده هم بر و رو داشته باشه، احتمال خیانت نزدیک ۱۰۰ است


کابوس صبحگاهی

دیشب قبل خواب دیدم گوشی ام شارژ نمیشه

دوتا شارژر آوردم. با هیچکدوم کار نکرد 

لذا خاموش کردمش جعبه گارانتی اش رو هم‌پیدا کردم و گذاشتم کنار که صبح بیام اداره و کارهاشون بکنم


صبح که پاشدم دیدم ساعت ۹ صبحه.‌بدو بدو آمدم اداره.

تو راه گقتن چه اشتباهی کردم آمدم اداره. بابد می رفتم دنبال گارانتی گوشی.  چون گوشی رو تازه خریدم و هم بیمه داره و هم گارانتی 


ولی ادرس گارانتی رو گوشی نبود. و فقط اسم سایت بود و من چیزی نداشتم



آمدم اداره. یه خانمی است که من همیشه گوشی ام رو با شارژر اون شارژ می کنم


گوشی ام رو در اوج نامیدی زدم به شارژرش 


شارژ شد

ظاهرا گوشی ام به شارژرش وابسته شده بود.


در هرصورت. فعلا گوشی دارم


ولی قبلش داشتم فکر می کردم که به حسابهای بانکی ام دسترسی ندارم

به هزاران شماره تلفن دسترسی ندارم 


کلا خیلی از دنیا جدا شده بودم. گفتم یعنی کسی تو کانال می گه چرا این صبح بخیر نگفت؟

دوباره پرواز

امروز قرار بود دوباره بریم با وحید بپریم


لازم بود برای اینکار شش صبح برم فرودگاه ساوه.


خوب ماشین نداشتم و به یکی دو نفر گفتم. هیشکی پایه نیود. کنسل ش کردم. فکر کنم وحید نرفت.


حالا شاید بعدا دوباره باهاش هماهنگ کردم.

پرفسور باعث شد با وحید هماهنگ کنم برای پرواز.  جالبه که خودشم نیومد.



پی نوشت: پرفسور وبلاگ داره

جاسوس



بهترین راه برای نفوذ آسان و موثر داشتن جاسوس است
جاسوسی که به سیستمی که می خواهی بهش نفوذ کنی وارد و مطلع باشد


مثلا اگه می خواهید مخ خانمها رو بصورت موثر و عمیق و کاربردی بزنید، باید حتما یک یا دو تا خانم بعنوان مشاور کنارتون باشند

اونوقت موفقیت تون صد در صد تضمین است
با کمترین وقت و هزینه ،بیشترین کیفیت نفوذ رو بدست می اورید

کی با شعور تره؟


امروز تو اداره کار داشتم. لذا نمازم به آخر وقت موکول شد و چون نماز خانه بسته می شود، تصمیم گرفتم‌گوشه سالن اداره ، همونجا که کار می کنیم نماز بخوانم. سجاده و جانماز هم داشتم. لذا پهن کردم و مشغول نماز شدم
چند لحظه بعد یکی از همکاران که به نظر می رسد شبیه اکثریت همکاران به نماز اعتقادی ندارد، خواست عبور کند، و ظاهرا سجاده من مزاحم بود و یا احساس کرد،  ممکنه من اذیت بشم.‌لذا صبر کرد تا من نمازم رو بخونم و بعد رد شد

حالا فرض کنیم یک بساط مشروب خوری و یا هرکار دیگری که دینداران به آن اعتقادی ندارند، گوشه ای از سالن در محل عبور و مرور برپا می شد و مخل حرکت بود. به نظرتون نحوه برخورد،چگونه بود؟

راستی کی باید با شعور تر باشه؟