میهن بلاگ داره جمع می کنه. به همین سادگی
و منم که چند تا وبلاگ اون رو دارم ، بخصوص با اون وبلاگ پر پستم، نمی دونم چی بگم. یه وبلاگ دارم از حدود سال ۸۸ یا ۸۹.که فکر کنم باید باهاش خداحافظی کنم
خواب از اون چیزهای ناشناخته است که من دقیقا نمی دونم چیه؟ لذا همواره فکر می کردم که احتمالا خواب بر اثر افکار ناخودآگاه خودم است. شنیده بودم که پیشگویی هایی با خواب شده است
ولی تجربه خاصی نداشتم
تا اینکه چند روز پیش خواب دیدم مدیرعامل مون عوض شده است. تو خواب خیلی خوشحال شدم. ولی یهو از خواب پریدم. و فهمیدم خواب بوده.
به کسی نگفتم و دو روز بعدش یهو عوض شد و از مدیرعاملی بر داشتنش
هنوز مدیرعامل جدید دقیق مشخص نیست و شروع به کار نکرده ولی یه اسامی گفته شده. در هرصورت که کلی خوشحالم و منتظر مدیرعامل جدیدم . انشالله برای من و بقیه بچه ها و شرکت بهتر شه
من ازین مردها هستم که فکر کنم تنها نمی تونم بمونم
فکر کنم خدای نکرده زنم فوت کنه، برای اینکه بتونم عزاداری کنم براش، یه زن باید کنارم باشه و کمکم کنه و دلداری ام بده.
بعد همه اش فکر می کنماین زنهای تنها چکار می کنند و چطور تنهایی رو تحمل می کنند واقعا آدم یکی رو کنار خودش نیاز داره. حداقل برای شبها بغل کردن
این روزها خیلی هیکلم بهتر شده
البته هنوز کمی شکم دارم. ولی خودم رو اینه می بینم خوبم. ولی موهای سفید می گن کمی دیره. والان باید چیزهای دیگه داشته باشی
نمی دونم آخرین بار کی بود و چی نوشتم
ولی اوضاع کارم خیلی بد شد. مدیر عامل بعلت سوتفاهمی که براش پیش آمده، با من لج کرده
مدیرم هم که اصلا تو این باغها نیست که حمایت کنه. اونقدر کار دستش است که هیچی
یه نفر هم آوردند که بزارند جای من. در کوتاه مدت بعیده. ولی یحتمل سر حوصله اینکار رو بکنند
منم که دنبال جا و کار هستم ولی خبری نیست فعلا. یعنی شرایط خوب نیست.
با مشاور مدیر عامل صحبت کردم. شاید تونست ابهامات رو برطرف کنه
این از شرایط کاری.
ولی خوب اوضاع داغون داغون هم نیست. یه چیزهای خوبی وجود داره.
مثلا یکی دوجا رفتم مصاحبه و فهمیدم چه چیزهایی رو باید بخونم
و یاد بگیرم.
و اما اوضاع زندگی : تو این اوضاع داغون مالی که مدیر عامل محترم حقوق منو نصف کرده، کلی هزینه و خرج هم توسط بچه ها درست شده که بهشون نمی پردازم. ولی سخته