یه حقیقت تلخ وجود داره و اونم اینه که در فضای مجازی جنس دم دستی و محتوای خاله زنکی و دم دستی خیلی خیلی بیشتر خریدار داره تا محتوای فاخر
همینطور شخصیت چرت گو ، پرطرفدار تر از یه شخصیت فرهیخته است
مثلا تتلو کلی بیشتر از سروش طرفدار و خاطر خواه داره
حقیقت تلخی است ولی باید پذیرفت
امروز یه دوست پرسید اگه مجبور باشی تو یه رابطه یه طرفه باشی،ترجیه می دی دوست داشته باشی یا دوست داشته بشی؟
خوب می دونیم که این یه رابطه اشتباه است. دقیقا مثل تصادف دو خودرو.
جفتشون آسیب می بینند.
جفتشون وقتشون رو از دست می دهند و برنده نداره
ولی بالاخره گاهی تصادف رخ می ده و ما حالا باید ببینیم بهتره ما زده باشیم یا اون زده باشه
ما مقصر باشیم یا اون مقصر باشه.
به نظر من اگه دوست داشته بشید بهتره
چون وقتی دوست دارید و طرف شما رو دوست نداره، شما دچار رنج زیادی خواهید شد.
زیرا شما هی محبت می کنید و متوقع می شوید ولی او توقع شما برآورده نخواهد کرد و این رنجآور است
مثلا شما حقوق یک ماه خود را می دهید و براش کادو خوب می خرید ولی او نمی فهمد
کلا دیده نخواهید شد
ولی اینو تحمل می کنید و می گید عیبی نداره. دوستش داشتم و اینکار رو براش کردم
ولی گاهی عکس العمل هایش شما رو تحقیر می کند و چون تحقیر حرمت نفسک عزت نیست ، را تخریب می کند، رنج شما زیاد خواهید بود
ولی اگه دوست داشته شدید،
حجم زیادی محبت دریافت می کنید
به اموراتتان رسیدگی می شود
دیده می شوید
مورد توجه قرار می گیرید و...
ممکن است دچار عذاب وجدان شوید که چقدر به من محبت می کنه
ولی در مجموع رنج تان کم است . چرا؟
چون می گید مقصر خودشه
همه هم می گن مقصر خودشه. هر کی اون یکی رو دوست داره مقصر خودشه
و مقصر در تصادف باید خسارت دیگری را جبران و وظیفه اش است
پس برای اینکه متقبل خسارت کمتری بشوید ، بهتره مقصر نباشید
هرکسی یه سلیقه غذایی داره
مثلا بادمجون دوست نداره یا ..
یه چیزی هم داریم به نام عادت غذایی
مثلا من یه مدت طولانی عادت داشتم ناهار کباب و یا جوجه بخورم و یا چیزهای اینجوری. چرا؟چون تو اداره غذا می دادند
مثلا ممکنه یکی عادت داشته باشه شام نون و و پنیر و گوجه بخوره
غذاهای حاضری رو من خیلی دوست دارم
حالا یه کیفیت غذایی هم داریم. مثلا بعضی ها خیلی شیک و تمیز غذا می خورند
بعضی ها خیلی کثیف و اشغال خور هستند
ازین ها که بگذریم در مورد غذای روح و انتخاب دوست هم همینطوره
بعضی ها دوستان اشغال و نوشته ها و نویسنده های بد و یا پسران بد رو انتخاب می کنند و بعضی ها هم ادم حسابی ها رو
و این نوع سلیقه ماست
و ما باید. حواسمون به سلیقه و عادت و کیفیت نوشته ها و دوستانمون باشه
و الا به چوخ می رویم
راستش در اصل می خواستم در مورد توقع صحبت کنم. بگم وقتی با آدمهای فاخر و نوشته های فاخر بگردید، به آدمهای دوزاری و نوشته های دوزاری قانع نمی شید
ولی نمی دونم چرا بی خیال شدم.
بیست و چند سال پیش یه دختری تو دانشگاهمون بود که خیلی ازش خوشم می آمد. واقعا دوست داشتنی بود
بدلایل احمقانه ازش خواستگاری نکردم
ولی همیشه دورادور پیگیرش بودم.
بعدها نویسنده شد
امروز در مورد یکی از کتابها ش یه جا قراره جمع بشن. منم تصمیم دارم برم و ببینمش
*************
امروز بارون آمد. و من به موقع رسیدم. ولی کراشمان در باران گیر آمد . اولش که گفت تو. راهم و گیر کردم خواستم بگم با موتور بیام دنبالت و روم نشد.ولی دفعه دوم گفتم و استقبال کرد و رفتم سوار موتورش کردم و آوردم.
مجموعا شب خوبی بود.کمی صحبت کردیم.
همسرش هم بود. یکی دوتا دیگه از دوستان هم بودند.
کمی در خصوص داستان نویسی و چیزهای مشابه هم حرف زدیم.
جاتون خالی
*******
و اما جلسه چی بود؟یه جمع تو خانه کتاب . کلی دختر و پسر نشسته بودند و جمع جالبی بود ولی برای من ناآشنا بود و تجربه نو بود
به نظرم خانمها الان چهار دسه شده اند
دختران ساده و بی آلایش ۱۰ درصد
دختران بلا و هفت خط ۴۰ درصد
زنان بلا و هفت خط ۴۰ درصد
زنان ساده و بی آلایش ۱۰ درصد
نظر شما چیه؟